نابودی ۱۱ هزار هکتار از باغهای شهریار در ۲۰سال
شهریار 20 سال پیش 20 هزار هکتار باغ داشت، حالا در سال 95 تنها 9 هزار هکتار باغ نیمه جان برایش مانده و زنگ خطر بیابانی شدن این شهر به صدا درآمده.
به گزارش اقتصادآنلاین ، ایران نوشت : ریههای تهران هر روز تنگ تر و تنگ تر میشود. آنهایی که از سالها پیش این شهر را میشناسند میدانند زمانی چه نعمت بزرگی بود هوای شهریار برای فرار از دود و دم تهران. حالا اما در جاده این شهر چیزی جز هوای کویری آلوده به گرد و غبار و دود سیاه نفس نمیکشی. خوشا هوای تهران!
روی شهر را ابری خاکستری پوشانده. خبری از آب و هوای مطبوع سابق نیست. هرجا که چشم میچرخانی روی دیوارهای بلند باغهای باقی مانده و روی بیلبوردهای کنار خیابان پر از آگهی بنگاههای معاملات ملکی است. املاکیهایی که حاضرند به صورت رایگان به شما مشاوره بدهند تا بتوانید در تکه پاره باغهای این منطقه ویلا بخرید یا معاوضه کنید. چه احتیاجی است به اینکه آن همه خطر جاده چالوس و هراز را برای رفتن به شمال به جان بخرید؟ سوئیچ ماشین را که بچرخانید نیم ساعت دیگر در باغ خود هستید و همه چیز هم آماده یک آخر هفته دوست داشتنی است، اما کدام باغ و کدام هوا؟
در شهریار اگر بخواهی از مغازه یا رهگذری آدرس باغی را بگیری که به بهانه ویلاسازی و ساختمانسازی تخریب شده، جواب خواهید شنید «همه جا»: بیبی سکینه، قطعه چهار، امیریه، وحیدیه، رضی آباد... فرقی نمیکند هر جا که بشود. تخریب باغات حد و مرزی نمیشناسد. راههای غیرقانونی و خلأهای قانونی و بیتفاوتی مدیران هر روز مرز تخریبها را گسترده کرده است. علی چند متر جلوتر از ساختمانهای نوساز «آ. اس.پ» نزدیکیهای ملارد میوه فروشی دارد. از او میپرسم در کدام محل باغات را خشک کردهاند؟ دستش را دور سرش میچرخاند میگوید: «همه این اطراف باغ بود. اما حالا هیچ اثری از دار و درخت نیست. همه جای شهریار و ملارد، باغها در حال از بین رفتن هستند یا عمدی یا به خاطر بیآبی.» میپرسم خودت هم باغ داری؟ میگوید: «شما چه کارهای؟» شغلم را میگویم. سرش را پایین میاندازد و کمی سکوت میکند. چین تهدیدآمیزی به ابروها میاندازد و میگوید: «بله داریم ولی دیگر با این وضعیت باغداری نمیصرفد.» سرش را برمیگرداند و داخل قفسه چوبی دنبال چیزی میگردد. راست میگوید باغداری دیگر صرف اقتصادی ندارد، اصلاً توجیهی ندارد اما قطعه قطعه کردن زمین یا خشکاندن و فروش آن سرمایه بزرگی است. لابد همه باغداران با علی هم نظر هستند که وضع باغها در شهریار به اینجا کشیده شده.
به بنگاه املاکی رضا احمدی سر میزنم و ابتدا خودم را خریدار معرفی میکنم اما احمدی خوش صحبت و گرم برایم همه چیز را توضیح میدهد و به قول خودش از چیزی هم نمیترسد. از او میپرسم آیا واقعاً باغدارها باغها را خشک میکنند و میفروشند؟ میگوید: «نه من ندیدهام از قصد باغ را خشک کنند چون اگر این کار را بکنند، ویلاسازی هم بیمعنی میشود اما باغداری هم واقعاً به دردسرهایش نمیارزد. امنیت باغها پایین آمده، پول آب نمیصرفد. یک سال سرما میزند و کل محصول خراب میشود، یک سال آفت میزند. خشکسالی هم هست. زمین را مثل ساندویچ قطعه قطعه میکنند و میفروشند. یکی هم میخرد یک استخر در آن راه میاندازد و آخر هفته میآید اینجا خوشگذرانی. درختها هم که ویلا را قشنگ تر میکنند.»
از او میپرسم دلیل این همه آگهی خرید و فروش باغ و ویلا روی در و دیوار شهر چیست؟ توضیح میدهد: «الان در شهریار اکثر بساز بفروشها زدهاند تو کار ساختمانسازی توی باغها. همین الان توی خیابان کلهر برایت فایل دارم یک قطعه کوچک که میشود یک میلیارد. حالا شما خودت حساب کن، طرف با این قیمت زمین میآید باغداری کند؟ مگر دیوانه است که 3نصفه شب بیاید درخت آب بدهد که توی کوچه جیبش را خالی کنند!»
مشکلات باغداری در شهریار و کم آبی و تغییر نسل و زیاد شدن هر روزه جمعیت در شهریار مهم ترین دلایل نابودی باغهای این شهر هستند. باغی چند هزارمتری که از پدر یا پدربزرگ به نسل جدید رسیده، حالا به دست وارثانی افتاده که ممکن است حتی دیگر در شهریار هم زندگی نکنند و خودشان کار و کاسبی جداگانهای داشته باشند. چند نفر از آنها حاضرند بیایند در محل پدری و با این همه دردسر شروع به رسیدگی و کارهای معمول باغشان بکنند؟ به این ترتیب زمین چند هکتاری به قول احمدی به راحتی مثل ساندویچ قطعه قطعه میشود تا راحتتر فروش برود و کار وراث به دعوا نکشد یا تبدیل به چند ویلا بشود برای آخر هفتهها. اما دلیل دیگر هم بزرگ شدن شهر شهریار و هجوم حاشیه نشینی در این شهر است؛ حاشیههایی که هر سال به بافت شهری اضافه میشوند، مأمنی برای سرریز مردمی که از شهرستانها به مقصد شهریار و ملارد و رباط کریم عازم میشوند تا هم به پایتخت نزدیک باشند هم از بیکاری و مشکلات دیگر در شهرستانها فرار کنند.
محمدعلی شاکری رئیس اداره جهاد کشاورزی شهریار در گفتوگو با ما تأکید میکند که به هیچ وجه در شهریار برای اخذ مجوز تغییر کاربری زمین به صورت عمدی باغها خشکانده نمیشود و اگر هم چنین چیزی درست باشد حتی به اندازه انگشتان یک دست هم نیست. شاکری در ادامه میگوید: «باغهای شهریار 20 سال پیش 20 هزار هکتار بود اما حالا به 9 هزار هکتار رسیده. اما دلیلاش خشکاندن عمدی باغها نیست.» او مشکل بیآبی را مهم ترین دلیل کم شدن باغهای این شهر میداند و میگوید: «قرار بود از طریق سد کرج به شهریار حقابه بدهند که وزارت نیرو به این تعهد عمل نکرد و به این دلیل باغهای غرب شهریار به مرور زمان دچار خشکی شد و از بین رفت.»
شاکری برای ما توضیح میدهد که خشکیدن باغهای شهریار بیشتر به دلیل ویلاسازی است و اینکه دیگر باغ سوددهی ندارد و از آمار باغهای سودده هر روز کم میشود اما همه این باغها هم از بین نرفتهاند. از او میپرسم آیا نمیشود جلوی ساخت و ساز بیرویه را گرفت؟ شاکری میگوید: «همه نهادها و دستگاهها برای جلوگیری از این اتفاق همکاری میکنند اما توان ما آنقدر نیست که جلوی همه این تخلفات را بگیریم. گاهی هم پیش میآید مردم به شهرداری کمک مالی میکنند و از زیر قانون درمیروند اما اگر به ما گزارش بشود ما حتماً یا بنا را تخریب میکنیم یا موضوع را به دادگاه میکشانیم.» شاکری دلیل دیگر ازبین رفتن باغهای سودده را بزرگ شدن بافت شهری میداند که به صاحب ملک این اجازه را میدهد در باغ خود خانه بسازد و به قول او کاری در این زمینه از جهاد کشاورزی برنمیآید چون افزایش محیط شهری قانونی است و باغی که در حاشیه شهری قرار گرفته نیز از این قانون منتفع میشود.
انگار در شهریار همه حق دارند. این یکی حق دارد در این بیآبی و خشکسالی راه آب را به روی بقیه ببندد و آن یکی هم حق دارد در زمینی که مال خودش است ویلا بسازد. یکی حق دارد زیرمیزی بگیرد و مجوز لازم را صادر کند چون دخل و خرجش جور درنمیآید، یکی هم حق دارد باغش را تکه تکه کند و چند تا کوچه جدید بسازد و از شر ناامنی و نیمه شب بیدار شدن و سرکشی به باغش آسوده شود. یکی حق دارد با درد بیپولی و بیکاری مهاجرت کند و نزدیکیهای پایتخت خانهای دست و پا کند و یکی هم حق دارد با مجوز لازم و قانونی خانهاش را خراب کند. اینجا همه حق دارند به آیندهای ترسناک فکر کنند.