چادرخوابی اطراف بهشت زهرا(س)
آن سوی بهشت زهرا(س) جایی نزدیک نمایشگاه بینالمللی«شهر آفتاب»، درست روبه روی حرم مطهر در فضایی به مساحت چند صد متر، یک «پارکینگ»، مأمن تعدادی کارتن خواب سابق شده است.
اینجا نه «هرندی» معروف است و نه حتی جایی شبیه «گورخوابیهای نصیرآباد»، اینجا یک نقطه پر تردد و امن برای چند صد نفر خانوار پردرد است که دست شان از همه جا کوتاه شده، به آلاچیقهای خلوت پناه آوردهاند که امروز همه زندگیشان از جای خواب شان گرفته تا حمام و حتی زایشگاه شان درهمین نقطه از شهر خلاصه میشود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، تعدادشان به زور به 200 نفر میرسد، اما چادرها نشان میدهد که جای خواب شان ازیک تا 4 نفر متغیر است، حالا هر خانواده بسته به بضاعتی که دارد، یک آلاچیق ازآلاچیقهای پارکینگ شمالی حرم، را انتخاب کرده تا بساطش را که بیشتر از چند تکه ظرف دسته دوم اوراقی، کتری غر شده و استکانهای کمر باریک و شاید هم چند دست لباس کهنه وصله شده، بیشتر نیست، به عنوان خانه موقتش معرفی کند. اینجا چادرها پلاک دارند و اغلب شان با پلاستیکهای ضخیم چند رو، پوشیده شدهاند تا صاحبخانهها، اسیر بارندگی و سیلابهای بیموقع نشوند. اما باران هم که نبارد، آدمهای اینجا باز اسیر اسباب کشیهای هر روزهاند. یک روز «شهرداری» پایش باز میشود، روز بعد «نیروی انتظامی»، خوش شانس هم که باشند سرو کله مأموران «خانه مهر» (بهزیستی) که در چند قدمی آنها قرار گرفتهاند، پیدا میشود.
خودشان میگویند در این چند ماه و اندی، نزدیک دهها بار بساط شان را از نقطهای به نقطه دیگر جابهجا کردهاند. (دروغ هم نمیگویند، در همین چند دقیقه، مأموران شهرداری، شیر پرفشار آب را روی آلاچیقها گرفتهاند تا به بهانه شست وشو، بلندشان کنند.) پیش ترها البته جای خواب شان پشت دستشوییهای پارکینگ شمالی بود، اما ناغافل یک روز مأموران ریختند و شبیه آنچه در پارک هرندی تهران اتفاق افتاد، چادرهایشان را آتش زدند و هرکدام شان را به جای دیگری فراری دادند، اما دو روز نگذشته، دوباره راه شان به همین نقطه کج شد، نه اینکه دل شان سیر باشد، نه، به قول «مهری»، از بیجایی بوده است. او که حالا فرزند دومش را دو ماهه باردار است، پشت چادرش، یک شیر آب پیدا کرده و مشغول شستن شیشه شیر بچه اولش است. ظاهرش داد میزند مصرف کننده است، اما همه جوره حال و روزش را انکار میکند!
ابروهایش را با مداد مشکی زغالی و دور چشمش را با همان مداد، دورتا دورنقاشی کرده است. چهار ماه پیش از قزوین به اینجا آمده، 3 میلیون پول پیش خانه را نداده وحالاهم انگ دزدی به پیشانیاش خورده است. میگوید شوهرش، ضعف اعصاب دارد و روزی چند قرص مصرف میکند. اما ورودی چادر را که پس میزند، بساط منقل و وافور، دروغ هایش را لو میدهد. مهری حالا با یک فرزند و مردی که معلوم نیست، پدر بچه است، در لاین مجردها ساکنند. (اینجا یک سمت خیابان جای خواب مجردها و سمت دیگر، کمی دورتر جای خواب متأهلها بوده! اما از چند روز پیش برای مجردها قدغن شده است). این را «پرویزی» میگوید که همسایه «مهری» است. سرو ظاهرش شبیه دانشجوهاست، خودش میگوید که از مشهد به تهران آمده و چون کارت ملیاش را گم کرده و پولی هم برای میهمانخانه نداشته، 10 روز است که همسایه یکی از این چادرها شده است. «می گویم، مصرف کننده ای؟ میخندد و میگوید لبش فقط چند باری به سیگار باز شده! میپرسم: کسی نیامده دنبالت؟ میگوید: شهرداری آمده تا او را به گرمخانه خاوران ببرد، اما مقاومت کرده، چون دلش نمیخواسته برود جایی که 90 درصد مواد مصرف میکنند!، البته بعضیها میگویند که خیرین شماری را برای ترک به کمپها برده اند!
رفیق پرویز، نامش «مراد» است، تریاک مصرف میکند و الان 8 ماه و نیم است که از اندیمشک به اینجا آمده. خرج موادش را از بهشت زهرا درمی آورد. قبر میشوید... قرآن میخواند...چند شبی هم هست که از دست خیرینی که بتازگی نقل قول اینجا را شنیدهاند، غذای گرم میگیرد. خودش میگوید همسر و 3 پسر دارد، اما هیچ کدام شان نمیدانند که کار پدرشان به اینجا کشیده است! در سمت متأهلها، البته ماجرای چادرها، کمی زنانه میشود. اینجا دو مادر باردار دیگر هم هستند. یکی از آنها شوهر صیغهای دارد و آن یکی میگوید که همسرش کارمند دانشگاه است و به خاطر نداشتن اجاره خانه، کارشان به چادرخوابی کشیده است. برای همین فرزند دیگرش را به بهزیستی سپرده تا وقتی که اوضاع روبه راه شد، پسش بگیرد. «مهتاب»هم دختر تنهایی است که از خانه فرار کرده و با آنها زندگی میکند. فراری بودنش هم وقتی ثابت شده که مادرش با عکس او همین دوروبرها دنبالش میگشته. اهالی اینجا اما به قول خودشان معرفت گذاشته و جای خوابش را لو نداده اند!
خانواده «عامری ها» اینجا؛ اما از همه پیشکسوت ترند، یکسال و دو ماه است که اینجا ساکن هستند. دو دختر مجرد دارند و از جنوب کشور به خاطر بیکاری به اینجا پناه آوردهاند. پدر میگوید که هفته پیش چند نفر از مسئولان به اینجا آمدهاند، اما حتی به چادرها هم نزدیک نشده و روزگارشان هم بعد ازآمدن آنها، هیچ تغییری نکرده است.
آدمهای اینجا با خرید یک کارت 4 هزار تومانی از حمام حرم استفاده میکنند، آشپزخانه هم دستشویی شمالی است. یک خیر، سماور اهدا کرده تا در این سرما، چای داغ بنوشند. چادرها هم مال خودشان است. خبر چادرخواب های اطراف حرم را هفته پیش فاطمه دانشور، عضو شورا در صحن شورای شهر علنی کرده و از سید حسن خمینی، تولیت حرم نیز برای پناه دادن به این افراد تشکر کرده.