تاثیر هیجانات سرکوب شده بر کمردرد
آیا علت اصلی ایجاد درد، هیجان های سرکوب شده هستند. اعتقاد به اینکه درد از آسیب و جراحت حاصل می شود عمیقا در ذهن ها ریشه داونده است.
به گزارش اقتصاد آنلاین، البته وقتی درد در هنگام انجام فعالیت فیزیکی شروع می شود نسبت دادن آن به فعالیت عجیب نیست. اما چنین اعتقادی گمراه کننده است و کمتر از یک فاجعه پزشکی نیست، جامعه ای که گروهی از مردان و زنان نیمه معلول دارد که از ترس اینکه مبادا انجام یک فعالیت به آنها آسیب بزند و باعث یک درد کشنده دیگر شود، زندگی شان را محدود کرده اند.
پزشکان معقتدند که کمردرد ناشی از جراحت یا اختلالی در ستون فقرات و ساختارهای مرتبط با آن و ماهیچه های اطراف آن است. اساسا جهت گیری پزشکی مدرن ماشینی و ساختاری است. بدن به شکل یک ماشین پیچیده دیده می شود و بیماری نوعی نقص کارکرد در این ماشین است. علوم پزشکی اعتقاد دارند هیچ چیزی معتبر نیست مگر اینکه در آزمایشگاه نشان داده شود. این در حالی است که متاسفانه نمی توان همه چیز را در آزمایشگاه بررسی کرد. یکی از این چیزها ذهن و ارگان آن یعنی مغز است. هیجان ها را نمی توان در آزمایشگاه بررسی کرد و به همین دلیل پزشکی مدرن آنها را نادیده گرفته است. گرچه بسیاری از پزشکان این را قبول دارند که هیجان ها می توانند بیماری هایی که علت فیزیکی دارند را تشدید کنند. آنها یک تقسیم بندی سفت و سخت دارند: چیزهایی که مربوط به ذهن هستند و چیزهایی که مربوط به بدن هستند، و فقط با دومی راحت هستند!
از سوی دیگر سارنو طبق مشاهدات بالینی خود معتقد است که سندرم درد نتیجه ایجاد شرایط فیزیکی است که از تنش حاصل می شود و میزان بالایی موفقیت هم از درمان بر این اساس گزارش کرده است. سندرم درد به ظاهر فیزیکی می رسد و برای پزشکان مشکل است که احتمال نقش داشتن عوامل روانشناختی را در نظر بگیرند. تجارب بالینی و مطالعات پیشنهاد می کنند که این درد شایع نتیجه تغییر فیزیولوژیک در ماهیچه ها، اعصاب، تاندون ها و رباط هاست که Tension myositis syndrome (TMS) نامیده می شود. یک اختلال بدون خطر اما بسیار دردناک که نتیجه موقعیت های هیجانی است. علت این دردها هیجانی است و در هر کسی و در هر سنی ممکن است رخ دهد. دیده شده در سال های بین ۳۰ تا ۶۰ سال که سال های مسئولیت پذیری نامیده شده است این اختلال شایع تر است چرا که در این سال ها به خاطر افزایش مسئولیت های کاری و زندگی استرس و فشار بیشتری بر فرد وارد می شود.
اتفاق فیزیکی مثلا یک تصادف، علت درد نیست بلکه صرفا محرک و برانگیزاننده آن است. بسیاری از بیماران به محرک هم نیاز ندارد و درد یا به تدریج ایجاد می شود یا یک روز وقتی از خواب بلند می شوند. این اعتقاد که اتفاقات فیزیکی تنها یک محرک هستند با این واقعیت تقویت می شود که هیچ راهی برای تمایز بین دردهایی که تدریجی یا حمله ای شروع می شوند وجود ندارد. با وجود ادراک اسیب، جراحتی رخ نداده است و فقط فرصتی برای مغز بوده که یک حمله را شروع کند. دلیل دیگری هم برای شک به نقش جراحت در حمله درد وجود دارد. یکی از قوی ترین سیستم هایی که میلیون ها سال است که در زندگی و سیاره ما تکامل یافته ظرفیت شفا یافتن و ترمیم است. بدن ما تمایل دارد که هنگام اسیب سریعا ترمیم شود. در طول جراحت درد تنها برای مدت کوتاهی وجود دارد. غیرمنطقی است اگر فکر کنیم که یک آسیب که ماه ها قبل رخ داده می تواند باعث درد در حال حاضر باشد.
افرادی که شروع درد در انها تدریجی است ان را به حادثه فیزیکی که سال ها قبل برای انها رخ داده نسبت می دهند چون درذهنشان درد فیزیکی و ساختاری است و می گویند حتما باید یک علت فیزیکی وجود داشته باشد. این اعتقاد یکی از بزرگترین موانع بهبودی است. این قضیه باید در ذهن بیمار حل شود در غیر این صورت درد ادامه خواهد یافت. به تدریج بیمار شروع به تفکر به شیوه روانشناختی می کند و خیلی شایع است که وقتی تشخیص TMS گذاشته می شود بسیاری از افراد مسایل روانشناختی را که در هنگام حمله در زندگی شان جریان داشته به یاد می آورند، یا اینکه بیمار تصدیق می کند که همیشه فردی نگران، مسئولیت پذیر افراطی، وسواسی و کمال گرا بوده است. این شروع آگاهی و شروع دیدن چیزها از چشم انداز صحیح است.
از منظر روانشناختی چطور هیجان ها در TMS نقش دارند؟ همه انسان ها تمایل دارند که هیجان های دردناک، ناخوشایند و شرم اور را سرکوب کنند. خشم و اضطراب دو هیجان ناخوشایند هستند که ذهن آنها را از هشیاری ما دور می کند. این احساسات سرکوب شده محرک tMS و اختلالاتی شبیه آن هستند. واژه تنشی که در نام این اختلال استفاده شده اشاره به هیجاناتی دارد که در ذهن ناهشیار ایجاد می شوند. این احساسات ناشی از یک تعامل پیچیده بین اجزای مختلف ذهن و بین ذهن و جهان بیرونی هستند. بسیاری از این هیجانات از نظر خود ما و جامعه ناخوشایند هستنند و سرکوب می شوند چون نباید تجربه شوند . درد نوعی دفاع فیزیکی است و وقتی شخص در برابر هیجانات سرکوب شده اش از طریق درد دفاع می کند از انچه در ذهنش می گذرد خبری ندارد و به نوعی توجهش از آن منحرف می شود. گفته می شود درد ناشی از استرس به این دلیل ایجاد می شود که شخص نمی تواند کوپینگ کند در حالی که کاملا برعکس است، TMS ایجاد می شود چون فرد به خوبی در حال کوپینگ است! در واقع TMS وجود دارد تا سرکوب هیجانات را حفظ کند.
یک موقعیت جالب این است که افراد در یک دوره پراسترس مثلا بیماری یکی از اعضای خانواده یا یک بحران مالی، در حالی که با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند، از نظر فیزیکی هیچ مشکلی ندارند، اما بعد از اینکه مشکلات رفع شد حمله درد به سراغشان می آید. شاید انها در طول دوره استرس با مشکل مقابله می کرده اند و اضطراب تجمع یافته پس از آن منجر به شروع درد می شود. راه دیگری که می توان به این قضیه نگاه کرد این است که آنها در طول دوره بحران فرصت بیمار شدن نداشته اند و همه انرژی هیجانی شان را برای کنار امدن با بحران صرف کرده اند. احتمال سوم هم این است که موقعیت بحرانی حواس پرتی و درد هیجانی کافی ایجاد کرده و نیازی به درد فیزیکی نبوده است! به نظر می رسد عملکرد درد این است که توجه فرد را از هیجانات ناخوشایند سرکوب شده دور کند. وقتی شخص در یک بحران است عوامل حواس پرتی دیگری وجود دارد و نیاز به چیز دیگری مثل درد نیست.
مهم ترین فاکتور بهبودی این است که بیمار از آنچه در جریان است آگاه شود به عبارتی ارایه اطلاعات حکم پنی سیلین را برای این بیماران دارند. بسیاری از بیماران تنها پس از جلسات آموزشی بهبود یافته اند. دوم اینکه بعضی بیماران به درمان فیزیکی و/ یا درمان فیزیکی با پلاسیو پاسخ می دهند. واکنش پلاسیو خوب است اما معمولا موقت است در حالی که ما به دنبال درمان پایدار و کامل هستیم. در این میان تنها ۵ درصد از بیماران به مداخلات روانشناختی نیاز دارند و بیشتر آنها با یادگیری ساده و تغییر ادراکشان درباره اختلال خود بهبود می یابند.