قحطی آب گسترده در راه ایران
مهاجرت گسترده در انتظار اقوام ایرانی است.
مرزهای کشور در حال تخلیه جمعیت است؛ در غرب کشور خشکشدن دریاچه ارومیه، بمب نمکی ایجاد کرده است که با سرعت پیش روندهای حیات در این منطقه را تهدید میکند و مهاجرت از آذربایجان، مناطقی از ترکیه و کردستان عراق تبعات خشکشدن دریاچه ارومیه است. از آن سو قانونشکنی ترکیه در رعایتنکردن حقابه موجب شده است آب ورودی به دجلهوفرات به شدت کاهش پیدا کند و رودخانه کارون رو به خشکی رود. این اتفاق موجب شده است که سیکل مرگبار در شمال خلیجفارس آغاز شود. در شرق کشور نیز افغانستان با بستن آب رود هیرمند و کشف رود به تعهدنامهها و مقاولهنامههایی که با ایران امضا کرده است، پایبند نیست و این باعث شده سیستانوبلوچستان و خراسان با تهدید جدی آب روبهرو شود و هماکنون کشاورزی در خراسان با تهدید جدی روبهرو شده است. این موضوع در حالی رخ میدهد که برداشت آب از منابع زیرزمینی کشور در حد جنونبار بالا بوده است و سطح برداشت به ذخایر استاتیک و حتی لایههای فسیلی رسیده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند ، این خلاصهای از فاجعه آبی است که به باور محمدحسین کریمیپور، مشاور عالی اتاق بازرگانی ایران هنوز مدیران و مردم هشدارهای مرگبار آن را به تمامی درک نکردهاند. او حکمرانی بحرانزده ایران را عامل این فاجعه آبی میداند و میگوید ما هیچ استراتژی دقیقی برای کشور نداشتهایم و تنها آمال و آرزوهایمان را در برنامههای بلندمدتی نوشتهایم که هرگز اجرا نشدهاند و طوطیوار در برنامههای بعدی تکرار شدهاند، بیآنکه مدیری بابت این موضوع موأخذه و برکنار شود.
مشروح گفتوگو با مشاور عالی اتاق بازرگانی را در ادامه میخوانید:
پاییز خشک و کمبارشی را پشت سر گذاشتهایم و بنا به آمار وزارت نیرو غالب دشتهای تمدنساز کشور شرایط بحرانی را پشت سر میگذارند. تداوم خشکسالی ایران را به سمت چه چشماندازی پیش میبرد؟
وضعیت آب و محیطزیست در ایران بهسرعت به سمت فروپاشی در حرکت است. این فروپاشی فجایع بزرگی را برای ایران به همراه خواهد داشت. برای درک این موضوع کافی است به بحران نمک در ارومیه اشاره کنم. سطح آب ارومیه به دنبال افزایش سطح بارندگیها و انتقال آب کمی بالا آمده اما همچنان بسیار پایینتر از سطح ایمن قرار دارد. اگر همین وضع در ارومیه ادامه پیدا کند، یک ابربمب نمک چند میلیارد تنی فعال خواهد شد. برای پیبردن به آثار تخریب این فاجعه زیستمحیطی کافی است که بدانید که قدرت تخریب حیاتی این پدیده نمکی بیش از انفجار چند بمب بزرگ اتمی است. عاقبت دریاچه اورال که ذخیره نمک به مراتب کمتری داشت و حومهاش به مراتب از ارومیه کمجمعیتتر بود پیش روی ماست. ابعاد تخریبی فاجعه ارومیه به مراتب بیشتر از اورال خواهد بود. سونامی نمک از وحشتناکترین فجایع جهان است.
خشکشدن دریاچه ارومیه زندگی ٥٠میلیون نفر از مردمان ایران، ترکیه، آذربایجان و کردستان را میتواند کن فیکون کند. بیشک بروز سونامی نمک در ارومیه موجی از مهاجرت را در ایران به راه خواهد انداخت و به موجودیت «آذربایجان» که از مقولات مفهومی ایران است، ضربه کاری وارد میکند.
اما گویا مشکل آب غرب کشور به دریاچه ارومیه خلاصه نمیشود و هماکنون استانهای جنوبی و همجوار دریا نیز با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند....
بله؛ ابعاد فاجعه بسیار وسیعتر از چیزی است که تصور میکنید. با کاهش آب ورودی به حوضه دجله و فرات و شورشدن آب کارون و دگرگونیهای که در شمال خلیجفارس رخ داده، شمال خلیج به سیکل مرگ ورود کرده و بروز پدیده جلبکزایی در ابعاد وسیع پیش روی ماست. تا جاییکه کشتیرانی در شمال خلیجفارس نابود خواهد شد. آنچه در شرق کشور به آن متکی هستیم منابع آبهای خارجی بوده که این مسأله هم رها شده است. در خراسانجنوبی به دلیل خشکسالی، تخریب جمعیت مرزی سرعت گرفته است. ما به سوی فاجعه نمیرویم، وسط معرکه ایستادهایم. نه در داخل مرزها و نه در خارج آن، مشغول کار روی منافع این ملت در حوزه آب و محیطزیست نیستیم. شما تا به حال عبارت دیپلماسی آب را در ادبیات دولتمردان ما شنیدهاید؟ چهار دهه است این مفهوم از محورهای سیاست خارجی صهیونیستهاست.
درواقع ما دیپلماسی آب موفقی در خارج از مرزهای کشور هم نداشتهایم. این موضوع چقدر وضع منابع آبی ما را تحتتأثیر قرار داده است؟
علاوه بر برداشتهای بیرویه از آبهای زیرزمینی و روزمینی که غالبا صرف بخش کشاورزی شده است، در مورد آبهای مرزی و برونمرزی هم بیتوجهی شده است. در آبهای شرق کشور متأسفانه افغانستان با بستن آب رود هیرمند و کشف رود به تعهدنامهها و مقاولهنامههایی که با ایران امضا کرده است، پایبند نیست و این باعث شده سیستانوبلوچستان و خراسان با تهدید جدی آب روبهرو شود. متأسفانه زور ایران هم به آنها نمیرسد. شهر مشهد با سرعت به طرف بیآبی میرود.
در غرب کشور نیز ترکیه با زدن سدهای متعدد در مسیر آب ورودی دجله و فرات، در طول ٢٥سال گذشته از حقابههای سوریه و عراق به صورت غیرمجاز برداشت کرده است و باعث شده تا هماکنون عراق و سوریه نیز با کمبود آب مواجه شوند. در حال حاضر به دلیل خشکشدن تالابها و کاهش پوشش گیاهی در این کشورها شاهد ظهور مراکز قدرتمند ایجاد ریزگردها علاوه بر ایران در سوریه و عراق و تأثیر آن بر محیطزیست کشورمان باشیم.
در نهایت باید پذیرفت که ایران به سمت یک باتلاق فجایع بزرگ آبی و زیست محیطی در حال حرکت است. با توجه به شرایط پیش آمده جابهجایی جمعیتی در سطح گسترده رخ خواهد داد. البته مهاجرت در مناطق بیابانی و همینطور مرزی کشور سالهاست که آغاز شده است.
آیا ذخایر آب زیرزمینی قابل احیاست؟
به سادگی قابل احیا نیست. در غالب دشتهای کشور برداشت آب از توان آبدهی عبور کرده و به لایههای عمیقتر استاتیک و حتی گاهی به ذخایر فسیلی رسیده است. دست درازی به این لایههای عمیق و اضافه برداشتها، باعث فرونشست دشتها و از بینرفتن خلل و فرج خاک میشود؛ یعنی اگر بعدها اضافه برداشت را قطع کنی، بخشی از توان ذخیره سفره قابل بازسازی نخواهد بود. بدینترتیب پتانسیل ذخیره آب در لایههای خاک از بین میرود و دشتهایی که هزارانسال گهواره اقوام ایرانی بوده، عملا پتانسیل حیاتیشان از کف میرود.
بحران آبی ایران چقدر از نبود برنامه یا اجرانشدن برنامههای توسعهای نشأت میگیرد؟
در واقع همه ماجرا به همین موضوع برمیگردد. در سطح حکمرانی کلان، ایران فاقد استراتژی مشخصی است که به صورت توأمان مسائل آب و محیطزیست، کشاورزی و امنیت غذایی، آمایش سرزمین و جمعیت روستایی را مورد توجه قرار داده باشد.
متأسفانه اسناد بالادستی سرشار از تغایر و تضاد است. در برنامه چهارم، پنجم با تعیین هدف ٢٥درصد مهار اضافه برداشت و همچنین در برنامه ششم توسعهای کشور بر کاهش برداشت از منابع زیرزمینی و تعادلبخشی تأکید شده است. این در حالی است که در برنامه چهارم نهتنها این هدف محقق نشد، بلکه در طول مدت اجرای این برنامه ٦٤درصد بر میزان برداشت آب از منابع زیرزمینی افزوده شد. با وجود این شکست، این هدف عینا در برنامه بعدی خود تکرار شد. اهداف به صورت طوطیوار در برنامههای توسعهای تکرار میشوند بیآنکه کسی به دنبال تحلیل ناکامی در هدفگذاری برود یا حتی مسئولی بابت آن برکنار شود. بسیاری از احکام پنج برنامههای توسعهای قبلی هیچگاه عملی نشد. احکام برنامه ششم هم قرار نیست در کشور اجرا شود. شد، شد، نشد هم نشد! بنابراین باید پذیرفت که این کشور از فقدان استراتژی رنج میبرد. این یکی از شاخصههای حکمرانی بحرانزده ایرانی است.