فروش ۲۰۰ هزار غذا در روز؛ ویژن مامانپز
تبسم لطیفی جوان ۳۱ ساله برای زنان خانهدار اشتغال ایجاد کرده و از چشمانداز ۵ ساله آینده میگوید. استارتآپی که دستپختهای خانگی را به افرادی میرساند که یا خیلی در خانه حضور ندارند یا اگر دارند حوصله آشپزی ندارند.
در حال حاضر در بازار چندین استارتآپ در حال فعالیت هستند که مدل خارجی داشتهاند و همان را در بازار ایران پیاده کردهاند. آنها چون بیزینسمدلی از قبل داشتهاند احتمال موفقیتشان زیاد است، اما ما بیزینسمدل مشابه مامانپز نداشتهایم که خانگی باشد. شاید به خاطر اینکه فرهنگ غذایی ایرانی متفاوت است و بحث مامانپز برای ایرانیها معنایی دارد که در دیگر فرهنگ نیست و غذای خانگی آنها با غذای بیرون تفاوت چندانی ندارد. پس کار ما جدید است و بیزینس مدل آن را خودمان با خطا و آزمایش میسازیم تا سرمایهمان هدر نرود و کار نخوابد. بنابراین باید با احتیاط حرکت کنیم.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از وبسایت شنبه ، مامانپز، استارتآپی که دستپختهای خانگی را به افرادی میرساند که یا خیلی در خانه حضور ندارند یا اگر دارند حوصله آشپزی ندارند. حالا این استارتآپ دوساله شده. فروشش از ۵۰ عدد در ماه اول به ۴۰ هزار عدد در آخرین ماهی که پشت سر گذاشته رسیده است. بیش از ۵۰ نفر در خانههایشان برایش آشپزی میکنند و بیش از ۸۰ نوع غذا روی سایتش قرار داده است. این استارتآپ که برنده سومین استارتآپ ویکند تهران است از ایدهای دانشجویی به کسبوکاری تبدیل شده که سرمایهگذار جذب کرده و تاکنون بیش از ۳۰۰ میلیون تومان برایش هزینه شده و میخواهد تا ۵ سال آینده به کل مناطق تهران و بخشهایی از شهرهای بزرگ ایران خدماترسانی کند و از فروش هزارتایی روزانهاش به ۲۰۰ هزار فروش در روز برسد. تبسم لطیفی، بنیانگذار ۳۱ساله مامانپز و فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف، میگوید: «ویژن ما رسیدن به ۲۰۰ هزار فروش روزانه است.» لطیفی از چموخم کارش از آغاز تاکنون حرف زده است. از شکلگیری ایدهاش تا انتخاب همکاران و البته از سختیها و آینده و رشد کسبوکارش نیز گفته است.
در دانشگاه صنعتی شریف مهندسی برق خواندهاید و در مقطع کارشناسی ارشد هم امبیای و بعد از مامانپز سر درآوردید. چرا تغییر رشته دادید؟
دوست نداشتم به صورت تخصصی با یک مدار الکتریکی کار کنم و بیشتر نقش مدیریتی را دوست داشتم. البته فضای دانشکده ما به این صورت بود که دانشجویان زیادی در رشتههای مختلف ادامه تحصیل میدادند و نه لزوما در رشته برق. عدهای هم بودند که مدیریت امبیای میخواندند. من آن دوره در دانشکده مدیریت در چند کلاس شرکت میکردم و دانشکده مدیریت هم از حضور دانشجویان سایر رشتهها استقبال میکرد، چون این رشته لیسانس ندارد و از فوقلیسانس شروع میشود. کمکم از این رشته خوشم آمد و احساس کردم دوست دارم پروژههای کاری را مدیریت کنم و تیمی داشته باشم.
از شریف تا مامانپز!؟ فضای این دانشگاه چقدر در این روند تاثیرگذار بوده است؟
محیط دانشکده برق طوری بود که حدود ۳۰ درصد دانشجویان میخواستند تغییر رشته بدهند. این مسئله به دلایل شغلی هم بود، چون تعداد فارغالتحصیلان برق در کشور زیاد بود و بازار اشباعشدهای داشت. همه این احساس را داشتند که بعد از فارغالتحصیلی کار خوبی نخواهند داشت. چون همه آنهایی که به دانشگاه شریف میآیند میخواهند کار بزرگی انجام دهند. بنابراین به این فکر میکردند که با رشته برق تازه بعد از چندین سال میتوانند در شرکتی به مهندسی سرشناس تبدیل شوند و همین موضوع موجب میشد اکثرا خواهان تغییر رشته باشند.
من هم کارهای دیگر را امتحان کردم ولی نهایتا رهایشان کردم. مثلا در زمان دانشجویی در رشته امبیای کارهای پروژهای و تحقیقاتی انجام میدادم ولی علاقه به آنها نداشتم و انصراف دادم و بیرون آمدم. بعد از آن در بخشی از بانک پاسارگاد به نام اندیشگاه مشغول به کار شدم که اتاق فکر بانک بود. کار ما در آنجا ایده دادن و تولید محصول اولیه بر پایه تکنولوژی در زمینه بانک و بیمه و هر آنچه به بانک مربوط است، بود. درواقع باید آیتیمحور میبود و بر این تاکید داشتند. اینها مربوط به دوران انتهایی تحصیلم در مقطع ارشد است. حدود دو سال و نیم در این زمینه فعالیت کردم. یادگیری خیلی خوبی داشت اما خسته شده بودم و میخواستم کسبوکاری راهاندازی کنم که مال خودم باشد. البته ریسک زیادی هم نمیتوانستم بکنم. در آن مقطع زمانی یعنی سال ۹۲ فکر میکردم که هم آن کارم را داشته باشم و هم ایده مامانپز را جلو ببرم. اما کار جلو نمیرفت.
چرا فکر میکردید در کسبوکارهای اینترنتی میتوانید موفق باشید؟
اصل قضیه این بود که راه انداختن هر کاری سرمایه اولیه نسبتا زیادی نیاز دارد و چون من تصور میکردم که راهاندازی کسبوکار در حوزه آیتی پول زیادی نمیخواهد این حوزه را انتخاب کردم. درواقع با خود فکر میکنی که سایتی ایجاد میکنی و محصولی را میفروشی یا دو گروه را به هم وصل میکنی و آنها محصولی را به همدیگر میفروشند و بهطور کلی هزینه زیادی نمیخواهد، که البته این تصور لزوما درست نیست. حتی با خودم فکر میکردم که وقت زیادی هم نمیخواهد و من میتوانم با حفظ کارم در بانک پاسارگاد، کسبوکارم را هم اداره کنم. لیستی از ایدههایی که در ذهنم داشتم، تهیه کردم. بیش از ۳۰ ایده راهاندازی کسبوکار اینترنتی و آیتیبیس در این لیست قرار داشت که یکی از آنها مامانپز بود.
ایده مامانپز چگونه شکل گرفت؟
شکلگیری این ایده چندان فرایند دراماتیکی نداشت. اما بهطور کلی به حوزه غذا علاقهمند بودم و اینکه خودم هرروز غذا نداشتم و باید از منوهای رستورانها انتخاب میکردم و چون به سلامت غذا توجه داشتم درنهایت همیشه فکر میکردم که جوجه از همه سالمتر است. چون وقت نمیکردم غذا درست کنم و در تهران به غذای خوشمزه مامانم دسترسی نداشتم. در اینترنت هم میدیدم که افرادی هستند که عکسهایی از آشپزی خود تهیه میکنند و دوست دارند لایک بگیرند، یعنی به آشپزی علاقه داشتند. با خودم فکر کردم افرادی در خانه خود غذا درست میکنند و عدهای هم هستند که غذا ندارند بخورند و از منوهای یکنواخت رستورانها هم خسته شدهاند. بنابراین میتوان این دو حلقه را به هم وصل کرد.
ایده را با چه کسانی مطرح کردید و چگونه متوجه شدید که ممکن است سودآور باشد؟
آن زمان استارتآپ ویکند تازه رواج یافته بود و من خیلی آن را نمیشناختم. فکر میکنم بار سوم بود که در ایران برگزار میشد. همسرم در استارتآپ ویکند مربی بود و باید میرفت و درس میداد و من هم برای حضور باید ثبتنام میکردم. بنابراین با خودم فکر کردم که ایدهای به استارتآپ ویکند ببرم. این قضایا مربوط به اسفند ۹۱ است. ازقضا ایده ما اول شد. در روز دوم هم داوران که اتفاقا اکثرا سرمایهگذار بودند، از ایده خوششان آمد. همه از این ایده تعریف میکردند که جالب است و جنبههای نوی دارد. خیلی انرژی گرفتم. البته بودند کسانی که میگفتند تعداد خانمهایی که حاضرند غذا بپزند کم است و اگر تعداد غذا کم باشد، هزینه دلیوری آن زیاد میشود و... که آدم را به فکر وامیداشت. اما بهطور کلی نمای مثبتی برای من ایجاد شده بود.
در استارتآپ ویکند، سرمایهگذاران جذب ایده شما نشدند؟
اتفاقا چند پیشنهاد مطرح شد. اما سرمایهگذار با کسی کار میکند که جدی باشد. وقتی به سرمایهگذار بگویی جای دیگری در حال کار هستی، سرمایهاش را برایت خرج نمیکند. منتها ما هم دنبالش را نگرفتیم چون محصولمان هنوز شکل نگرفته بود و باید مارکت اینسایت میکردیم. بنابراین برای رسیدن به این محصول و حجم و اندازه بازار پرسشنامههایی طرح کردیم و هرسه نفر در خیابان و در مکانهای پرتردد شهر مانند میدانهای میوه و ترهبار با مردم صحبت کردیم که حاضرند آشپزی کنند یا از خدمات چنین سرویسی استفاده کنند؟ بعضیها استقبال زیادی میکردند و بعضی میگفتند که تنها از پس آشپزی خانه خود برمیآیند.
چه رده سنی بیشتر از ایده شما استقبال میکردند؟
بیشتر خانمهای میانسال از این ایده استقبال میکردند و جوانترها کمتر. بهویژه زنانی که بازنشسته بودند و قبلا تجربه کار داشتند. خروجی کلی ما مثبت بود و به این نتیجه رسیدیم که این کار شدنی است. سایت اولیهای بالا آوردیم و با آگهی تعدادی آشپز جذب کردیم. چند سفارش گرفتیم ولی چون خیلی وقت روی پروژه نمیگذاشتیم، کار چندان پیش نرفت و بعد از دو سه ماه بچهها خسته شدند و کار را پیشنرفتنی دیدند و به دنبال کار خود رفتند و من تنها شدم. اینجا بود که تصمیم گرفتم از کارم در بانک پاسارگاد انصراف دهم و تماموقت روی این پروژه کار کنم. خیلی مصرانه میخواستم این پروژه را پیش ببرم.
آن زمان چقدر حقوق میگرفتید؟
حقوقم حدود ۲ میلیون تومان بود و ریسک بزرگی بود که کارم را کنار بگذارم و تنها روی پروژه کار کنم.
مخالفتی از طرف اطرافیان وجود نداشت؟ چون افراد معمولا کارهای اداری را کمریسک و کمهزینه میدانند و ترجیحشان این است که چنین کارهایی داشته باشند.
من بزرگ شده بودم و خانواده نمیتوانست مانعم شود، البته مخالفتهایی کردند. مثلا مادرم همیشه دوست داشت من را در سطوح بالای مدیریتی ببیند و من مدیرعامل جایی باشم. فکر میکرد حضور و کار کردن در بانک پاسارگاد بهنوعی قرارگیری در همان مسیر است. میگفت این همه درس خواندی و کارت به درست ربطی ندارد.
اتفاقا سوالی همین است:کسی که در دانشگاه شریف درس خوانده چطور مامانپز شده؟
به طور کلی کسی نمیتوانست مانعم شود. دورهای هم که قرار بود از رشته برق بروم به امبیای، مادرم ذهنیت مثبتی نداشت و برق را بهاصطلاح شیکتر میدانست. اما مامانپز را کاملا برایشان توضیح دادم و متقاعدشان کردم که قرار است مامانپز شرکت بزرگی شود و برای خانمهای خانهدار کارآفرینی میکند.
برسیم به زمانی که از کارتان بیرون آمدید، یعنی اواخر سال ۹۲.
بله، تقریبا اسفند ۹۲ بود که با چند سرمایهگذار صحبت کرده بودم و از مدل ایده خوششان آمده بود. این افراد از دوستان و آشنایانمان بودند. از فروردین ۹۳ در شرکتشان میزی به من دادند تا روی پروژه کار کنم. من هم دو خانم پیدا کرده بودم که غذا درست کنند. برای شروع کار به بچههای همان شرکت پیامک میدادم که فردا مثلا غذای مامان مریم چیست. اول خودم و همسرم و دو نفر از بچههای شرکت مشتری شدند. کمکم این افراد به ۸ نفر تا ۱۵ نفر رسیدند و در یک ماه اول، یک میلیون تومان غذا فروختم. سودی نداشت اما چندان ضرری هم نداشت.
فرایند انتخاب مامانها به چه صورت است؟
اول اینکه محل زندگیشان به محدوده سرویسدهی ما نزدیک باشد و هر جای تهران باشند نمیتوانیم از آنها استفاده کنیم. باید به مشتریان ما نزدیک باشند. محدودهای مشخص کردهایم و گفتهایم باید درون این محدوده باشند. البته این نکته را هم اضافه کنم که داشتن دستپخت عالی مهمترین معیار ما برای انتخاب مامانهای آشپز است.
کدام محدودهها را پوشش میدهید؟
مناطق ۲ و ۳ و ۶ و ۷ تهران، بخشهایی از منطقه ۴ تا امام علی و قسمتهایی از منطقه یک. اوایل محدوده ما کوچکتر بود و شامل هفتتیر، ولیعصر یا ونک میشد. کار در این مناطق سختتر بود چون کمتر مسکونی و بیشتر اداری و تجاری هستند و مامانپز کمتر بود. مامانپزها باید تستهای خود را در چهار مدل غذا برای ما ارسال کنند، از هرکدام یک پرس. غذاها باید غذاهای پرفروش باشند، غذاهای محلی شهرهای مختلف، آبکی نباشند و کباب و ششلیک هم نباشند. چون نمیتوان این غذاهای رستورانی را در خانه درست کرد. البته هستند افرادی که میگویند میتوانیم ۳ پرس کباب درست کنیم یا ۵ پرس و ۶ پرس. اما این تعداد برای کار ما مناسب نیست و باید غذایی پیشنهاد دهند که حداقل ۳۰ پرس بتوانند از آن درست کنند. هرکسی هر مهارتی داشته باشد، همان را باید ارائه دهد.