قرارهای اقتصادی، کنش های سیاسی است
حسن روحانی، رئیس جمهوردر حالی وارد چهارمین سال پیروزی خود میشود که باوجود تمام گشایشهای موثر بر اقتصاد داخلی و بینالمللی، هنوز نتوانسته است آنچنان که باید و شاید رونق را به اقتصاد بیاورد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از قانون ، هرچند نمیتوان توقع داشت طی این مدت معجزهای در اقتصاد فروریخته ایران رخ دهد اما با این حال منتقدان دولت فعلا از باب اقتصاد به دولت هجوم آوردهاند.در حال حاضر پرسش این است که چگونه جریانی مانند چهار سال پیش که باعث شد رای اکثریت به روحانی گرایش پیدا کند می تواند در اقتصاد به وجود بیاید. این پرسش را دکتر تقی آزاد ارمکی جواب میدهد. چهارسال پیش در چنین روزی آقای روحانی به عنوان رئیس دولت یازدهم برگزیده شد.اما پیش از آن روسای دولتهای سازندگی واصلاحات توانستند با ایجاد جریان، رای طرفداران خود را به سبد وی بریزند. در اقتصاد چگونه میتوان جریان ایجاد کرد و اصلاحات اقتصادی انجام داد؟ اصلاحات اقتصادی وقتی است که شفافیتهایی درکنش و عمل اقتصادی اتفاق بیفتد. ما همچنان با مفهوم مبهمی تحت عنوان اقتصاد ملی و تولید ملی روبهرو هستیم. این ابهام هم در اقتصاددانان، هم در حوزه علوم اجتماعی و هم در حوزه مطبوعات و افکار عمومی است. به همین دلیل وقتی گفته میشود کالای داخلی را مصرف کنید، جامعه نمیفهمد این به چه معنی است. فکر میکند کالای داخلی یعنی آن چیزی را که فروشندهها در مغازهها به فروش می رسانند، خریداری کنیم و از خارج چیزی خریداری نکنیم. درصورتیکه منظور از مصرف کالای داخلی این است که، نه اینکه مارک داخلی داشته باشد بلکه حتما محصول همان کارخانه ای باشد که کارگران آن را می شناسیم و در حال تولید است و کار انجام می دهد و امثال پسر خاله من و شما کارمند و کارگر آنجا هستند.
چرا این معنا وارد جامعه نمی شود؟ مردم می گویند پول میدهند و کیفیت میخواهند یعنی به تناسب پولی که میدهند، کیفیت میخواهند. خریدار به بازار که می رود نگاه نمی کند کالا چینی است یا نه بلکه به تناسب پولی که می دهد خرید میکند احساس گناه هم نمیکند. میگوید این کالا را در داخل کشور خود خریداری کردهام. در این خصوص بحث بنیادی وجود دارد. متاسفانه متفکران موفق دربحث اقتصاد وجود ندارند. دانش اقتصادی وجود ندارد. اقتصاددانان ما کاردرستی در این زمینه نکردهاند. اقتصاددانان ما بیشتر درعلوم سیاسی متخصص هستند. ما در کشور اقتصاددان چپ و راست داریم. اقتصاددانی که از بازار آزاد حرف میزند و اقتصاددانی که بازار دولتی را قبول دارد. بحث اقتصاد که به اینجا تقلیل پیدا میکند خیلی احمقانه میشود. شما باید این را برگردانید به ماجرایی که کنش و کنشگران اقتصادی از آن بیرون بیایند. بورژوازی ملی کجاست؟ چرا غایب است؟ چرا سرمایهگذار بزرگ غایب است؟ ما هرروز به نوآوران و صنعتگران جایزه میدهیم؛ چرا این صنعتگران کارهای تولیدی نمیکنند؟ یا مهاجرت میکنند یا افسرده میشوند یا خودکشی میکنند یا راننده تاکسی می شوند. چرا ما این همه جایزه نبوغ میدهیم ، چرا از درون آن چیزی در نمیآوریم؟
چرا؟ زیرا معنایی از اقتصاد ملی، سرمایهداری ملی و بورژوازی ملی وجود ندارد. همه از آن فاصله میگیرند و همه از آن میترسند. میدانید چرا؟ به خاطر اینکه قدرت تعیینکننده است. وقتی به یک سرمایه دار ملی، مجوز ملی بودن بدهید و شرافت هم داشته باشد، او تعیینکننده بازی سیاسی است، نه کنشگرانی که درگیر گفتمانهای از بیرون آمده هستند. او است که تعیین می کند در شهر چه نوع مشاغل،کار، کارگر، شغل و زندگی باشد و در نهایت هم حوزه سیاست از آن بیرون میآید. قصه این است که گیر کشور در جای دیگری است و آن این است که تعریف اشتباهی در باب تولید، ثروت و پول ارائه دادهایم. از نظر من، پول مقدس است. چرا پول حرام باشد؟ چرا پولدارها را هو میکنیم؟ چرا ثروت را هو میکنیم؟ چرا دنبال ثروتمندان دزد میگردیم؟ هر کسی که پولدار است دزد است؟ همین دولت هم میخواهد بانکها و حسابهای بانکی را کنترل کند. این ماجرا، این نگاه نفرت انگیز به ثروت از کجا آمده است؟خودتان به صورت فردی میتوانید پول در بیاورید اما ثروتی را که میتواند کنش اقتصادی باشد، قبول ندارید؟ اینها عجیب است. این همان گیر حوزه اقتصادی است. ما نمیتوانیم به اصلاحات اقتصادی دست پیدا کنیم، تا زمانی که اقتصاددانان ما معنای دیگری از حوزه اقتصاد به ما ارائه دهند. زمانیکه این معنا را ارائه دادند، دعوای دولت و بازار کنار میرود و کسانیکه کارآفرین هستند پیدا میشوند که حاضرند پولی را که برای آنها مقدس است وسط بگذارند.
بعد از آن ثروت تولید کنند و در عین حال اثر اجتماعی و سیاسی داشته باشند و بازی سیاسی کنند. فرزند خود را بفرستند که نماینده مجلس شود. او نماینده مجلس را حمایت کند. نه اینکه یک آدم غریبه و بیهویت پولی بدهد و بعد یک بیانیه امید بدهد و یک آدمهایی را به مجلس ببرند.نباید فقط آدمهای بیهویت به مجلس بفرستیم. او هویت دارد و از چیزی دفاع میکند. در مجلس وقتی قانونی به تصویب میرسد، به هر قانونی رای مثبت نمیدهد. نمیگذارد 90درصد از این قوانین به تصویب برسد به خاطر اینکه تولید ثروت را مختل میکند. این قوانینی که آقایان در مجلس تصویب میکنند چه هستند؛ همه آنها در روبنا هستند درحالی که نیاز به چیزهایی است که زیربنایی است، مثلا آدم میخواهد روی آن بایستد و بگوید من فکر میکنم جایی را تاسیس کنیم، واحد اقتصادی که در100 سال آینده بتواند کنش اجتماعی تولید کند. برای شهر امیرکبیر اراک تبلیغ میشد، حالا اینهمه شهر جدیدی که تاسیس کردهاید، کدام یک از آنها به معنای شهر است؟ شهر هشتگرد درست کردهاید که مثل شهر بدبختهاست. فقط مجموعهای از ساختمانهای بزرگ را سرهم کردهاید. آقایان! شما که میگویید تمدن ایران بر شهر و مناسبات شهری استوار است، در کدام شهر مسجد و بازار و اداره درست کرده اید که حداقل اقتضائات جامعه شهری را داشته باشد؟ تهران را که شما درست نکرده بودید اما این شهرهایی که شما درست کردهاید، چگونهاند؟ معنای آن این است که یک مشت کوتوله فرصتطلب که زمینها را در این بازی بده بستان گرفته اند، ساختوساز کرده و اسم آن را هم شهر جدید گذاشتهاند.
مگر این ها شهر نیستند؟ اگر منطق، منطق آن بورژوازی بود که وجود داشت، اجازه داده نمیشد چنین شهرهایی به وجود بیاید.چون آن شهر منفعت اقتصادی ندارد. آب، برق، گاز و بیمارستان آن را نیز باید در آنجا بسازیم. بایدماشین هایی برای رفت و آمد به این شهرها وجود داشته باشد. این چه کاری است؟ خوب درشهر بخوابندترافیک هم ایجاد نکنید. اشتباهی که شما میکنید به چه معناست؟ شهرهای پرند و امثال آن را اطراف شهر تهران ساختهاید. این چه شهری است؟ کجای آن به شهر شبیه است؟ آپارتمانها را در اینجا بسازید، چرا در آنجا درست کردهاید؟این همه آدم را میبرید و دوباره میآورید؟ خوب همین جا آپارتمان بسازید که کشتار و تصادف و بدبختی هم به وجود نیاید. کسی که معنای اقتصادی از فعل مهندسی داشته باشد، وجود ندارد که بتواند تصمیم بگیرد. به همین دلیل اصلاحات اقتصادی در این کشور و امکان انجام آن به این زودی وجود ندارد. اصلاحات سیاسی هم همچنان در مرحله بحران و فروپاشی و اتفاقات است. پس باید برگردیم و بحثهای دیگری بکنیم. باید در جلسه دیگر بنشینیم و بحث کنیم که برای این مسائل چه الزاماتی وجود دارد. من جهان مدرن را جهانی می دانم که ابتدا اصول اقتصادی در آن حل شده باشد. شهر تهران اگر ابتدا معنای اقتصادی نداشته باشد ، معنای اجتماعی پیدا نمیکند. آلودگی هوا، فاضلاب و ... تهران را ببینید. همین که می گوییم اقتصاد، از همین، یک پکیج اجتماعی بیرون میآید و بعد در آن میتوانیم یک زیست آرام داشته باشیم. الان در شهر زیست آرام نمیکنیم. من ساعت 6:30 به دانشگاه میآیم، برای اینکه در ترافیک نمانم. ساعت 6 میآیم و ساعت 2 الی3 می روم.
دو روز هم دانشگاه نیستم. مردم روزی 4 ساعت در ترافیک هستند. آیا این شهر سالم است؟ چرا مشکلات اقتصادی آن را حل نکردهاید؟ اقتصاد یعنی تنظیم رابطه آدم ها با امکانات و محیط و غیره که حرفهای اقتصادی دارد. کدام اقتصاد را باید در شهرها ایجاد کرد؟ کارخانه میسازیم بعد می گوییم باید آن را عوض کنیم. در تهران کارخانه ساختهاند، بعد می گویند کارخانه را به جاده گرمسار ببرید. مگردیوانهایم؟ من این کارخانه را به دلیلی ساختهام برای زمین آن هزینه کرده ام برای مناسبات اجتماعی و کارگاه آن هزینه کردهام. شما میگویید کارخانه را از اینجا ببرم، چون اینجا را آلوده میکند، شما چرا نمیروید؟ من در گرمسار، کارگر و کارمند از کجا بیاورم؟ دوباره 50 سال هزینه کنم؟ نمیتوانم. شما مشاهده کنید کارخانههایی را که در جاده گرمسار، کرج و غیره تعطیل هستند؛ ساختمانها و سولههایی بزرگ که هیچ کارخانه و کارگاه و آدمی در آن وجود ندارد. درصورتیکه کارخانههای قدیم، بر اساس منطق اقتصادی شکل پیدا کرده بود. آن شخص بدش نمیآید که کارخانه از او خریداری شود و سودی دریافت کند و به دنبال کار خودش برود اما شما او را از حوزه اقتصاد بیرون کردید.آدمهایی که وجود دارند، بیش از آنکه فهم مدرن از جامعه اقتصادی داشته باشند، منفعت برای آنها دارای اهمیت است، مانند گروه سیاسی خودشان است. شهر تهران مرتب در حال بزرگ شدن است و چنین مواردی وجود دارد.
با این تفاسیر اصلاحات اقتصادی چگونه رخ می دهد؟ اصلاحات اقتصادی نیازمند یک بازنگری بنیادی در تفکر اجتماعی و ساماندهی نیروهای اجتماعی است. این کار هم با اقتصاددانان باید شروع شود. آنها در مورد اقتصاد درک اشتباهی دارند و امور اقتصادی را سیاسی میفهمند. به همین دلیل کنش اقتصادی به بازار نمیدهند و وضعیت کارخانهها معلوم نیست.
درکدام قسمت نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران، سرمایهداری وجود دارد که مولد باشد؟ در نظر بگیرید وزیر اقتصاد آلمان به ایران میآید؛ نزد رهبر، رئیس جمهور، وزیر اقتصاد و 50 مدیر کل میرود. درصورتیکه وزیر اقتصاد آلمان باید نزد تجار و سرمایهگذاران ایرانی می آمد نه اینکه وقت خود را با سیاسیون صرف میکرد. کما اینکه وقتی وزیر اقتصاد به کشور دیگری میرود با هیچ سیاستمداری مراوده ندارد. نزد تجار و سرمایه گذاران و سرمایهداران میرود و با آنها کنش اقتصادی ایجاد میکند. به من بگویید کدامیک از آدمهایی که در سالهای اخیر به ایران آمدهاند از تجار ایرانی بودهاند؟ به همین دلیل است که همه قول و قرارهای اقتصادی چیزی جز کنش سیاسی نیست و از آن کنش اقتصادی بیرون نمیآید. چون کسی باید این کار را انجام دهد که حاضر به سرمایهگذاری باشد این کنش یک تاجر است. بعد این تاجر، پدیده ملی میشود که اعتبار اجتماعی و سیاسی پیدا میکند وچون اعتبار اجتماعی دارد، برای او توطئه نمیکنند. مشروعیت و مقبولیت پیدا میکند. کنش اقتصادی و اجتماعی او دارای معنا میشود. فعل اقتصادی جلوه پیدا میکند و بعد از آن کالا تولید میشود و در بازار ورود پیدا میکند و کالای او را خریداری میکنند.
با وزیر آلمان نشسته و سیستم هم آن را تایید کرده است. مدیرکل اقتصادی وزارت برق ایران با آقای وزیر مینشیند و قرارداد امضا می کند و شوی تلویزیونی اجرا میکنند. بعد مدیرکل میخواهد به تجار دستور بدهد که چه کاری بکنند. مگر تجار دیوانه هستند، برای پیدا کردن لقمهای نان خود را سرکار بگذارند. کدام یک از مدیرکلها و معاونان و وزرای بعد از دولتها در جای خود باقی ماندند. به جز رفتن به شرکتهایی که به آنها دستور میدادند و کار چاق کن آنها شدند. آیا غیر از این است؟ آیا او میتواند اعمال قدرت کند؟ نمیتواند این کار را انجام دهد چون کسی گوش نمی دهد.