استراتژی شما پس از شکست چیست؟
برای آنکه یک ایده به کسبوکاری موفق رونق بخشد، مدیران و کارآفرینان نیاز دارند تا به طور مؤثر بصیرتشان در قبال وضعیت اقتصادی و استراتژیهای کاری را به کارمندان شرکتشان منتقل کنند و با آنها رایزنی پیوسته داشته باشند.
رهبران اقتصادی باید دریابند که چه زمانی استراتژیهایشان دیگر جواب نمیدهد و چه زمانی وقت تغییر استراتژی فرا رسیده است. آموزشگاه «دایل کارنیج» مدیران، رهبران، و متخصصان اقتصادی فراوانی را در 100 سال گذشته آموزش داده است (از جمله، وارن بافت و لی لاکوکا). به همین خاطر، ما نیز سراغ ریاست این مجموعه، پیتر وی هاندال، را گرفتیم تا از او بپرسیم که مدیران و کارآفرینان چگونه میتوانند بفهمند که زمان تغییر امور فرا رسیده است و چگونه باید این مساله را به گروههای کاریشان منتقل کنند. او در پاسخ به سوال ما گفت: «رهبران اقتصادی باید اهداف خود را مشخص کنند و فعالیتهای کارمندانشان را زیر نظر بگیرند. ولی آیا داریم با معیارها و مبناهای محک مسائل گوناگون در قبال کسبوکار مواجه میشویم؟ اگر پاسخ منفی است، آنگاه تغییر ضرورت دارد.» اما اغلب ساده است که بتوانیم کاری را که مشغول به انجامش هستیم همینطور ادامه دهیم، چراکه این کار دارد به خوبی جواب پس میدهد و با مشکل مواجه نشده است. هاندال در همین زمینه میگوید: «سال 1912 بود که پژوهشی را در شرکتهای منطقه داوو انجام دادم، یعنی درست در همان منطقهای شرکت خودمان، دایل کارنیج، بنیان گذاشته شد. این پژوهش را باری دیگر در سال 2012 انجام دادم. نکته مهم اینجا است که تنها یکی از آن شرکتها هنوز به شیوه نیمقرن قبل فعالیت میکرد!» و او صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد که «پس این پژوهشها اثبات میکنند که آنچه دیروز به خوبی کار میکرد میتواند امروز به خوبی کار نکند.» برای آنکه استراتژی خود را ارزیابی کنید و قوام بخشید، بهتر است ابتدا به رقیبان اقتصادی خود خوب نگاه کنید. برای آنکه دریابید چیزی خوب کار نمیکند، نیاز دارید تا امورات و مسائل رقیبان خود را به خوبی بررسی کنید. در واقع، باید بفهمید که آنها دقیقا چه کاری انجام میدهند. آیا آنها برنامههایشان را تغییر دادهاند؟ آیا آنها یک گام از شما جلوتر هستند؟ علاوه بر همه این موارد مهم، مدیران نیاز دارند تا به کارمندان خود نیز گوش بسپارند. آنها باید، به قول هاندال، «گوشهای خود را به زمین کسبوکارشان بچسبانند زیرا کسانی که در مراتب بالای یک شرکت هستند نمیدانند که اتفاقات ریز و درشتی در مراتب پایین همان شرکت در جریان است.» برای آنکه دریابید آیا استراتژی کنونی شما به خوبی عمل میکند یا خیر، باید از منطقه راحتیتان بیرون بزنید و خودتان زمان مشخصی را وقف پژوهش کنید. این گفته به این معنا است که باید در اطراف خود خوب بگردید، به همه چیز گوش بسپارید، یک به یک با کارمندان خود روبهرو شوید و با آنها به گفتوگو بپردازید، هر گرایش حاضر در این مواجهات را به خوبی تشخیص دهید، پذیرای انتقادات مختلف باشید، و حتی جعبه انتقادات و پیشنهادها را نیز در محل کارتان نصب کنید. به قول هاندال: «رسانههای همگانی امروزه تنوع بسیار گوناگونی دارند. هوشمندانه نیست که تنها به یکی از منابع رسانهای گوش بسپارید. مدیران و کارآفرینان باید حداکثر تلاش خود را به خرج دهند تا بیشتر توصیهها و پیشنهادهای ممکن درباره کسبوکار را از طرق گوناگون و مختلف بپذیرند و تحلیل کنند.» یکی دیگر از موارد مهم را میتوان اتکا به فکر بکر خود و ارتباطگیری با دیگران دانست. به محض آنکه دریافتید استراتژی شما شکست خورده است، باید ابتدا با گروه خود ارتباط شایستهای برقرار کنید، سپس این مساله را به آنها منتقل کنید. گام بعدی شما تعیین یک هدف، ایده، یا برنامه نو در جهت تغییر استراتژی است. هاندال میگوید: «ایمیل بسیار خوب است، اما به هیچ رو کافی نیست. شما باید به هر شیوه ارتباطگیری و هر خروجی ممکن فکر کنید. حتی باید از نشستهای رودررو، ایدههای ناگهانی، فکرهای بکر، کنفرانسها، فایلهای صوتی و تصویری، کاتالوگها، جزوهها، و در واقع از هر امکانی در راستای بهبود وضعیت خود بهره ببرید.» در واقع شما باید آنقدر یک پیام را تکرار کنید تا دیگر نیازی به گفتن آن نداشته باشید. این پیام همان روند استراتژیک شما برای تغییر است. بنا به پیشنهاد هاندال «اگر دلیل شکست استراتژی قدیمیتان این باشد که شما مرتکب اشتباه شدهاید، پس ابتدا باید این اشتباه و این شکست را صادقانه بپذیرید. این نکته هر کسی را خلع سلاح میکند و از پا میاندازد، زیرا هیچ کسی از شما انتظار ندارد که بگویید تقصیر شما است یا شما اشتباه کردهاید». اما اگر استراتژی شما به این خاطر با شکست مواجه شد که جهان اقتصادی نیز عوض شده است و مناسبات تازهای بر آن حکمفرما هستند، آنگاه شما نیز باید همگان را به تغییر فرا بخوانید و برنامههای جدیدی را برای گروهتان سامان دهید. اشتباه است اگر بگویید «این کار جواب نمیدهد، اما بگذارید حالا امتحانش کنید.». این ایده به معنای واقعی کلمه اشتباه است، چراکه نمیتواند مؤثر واقع شود و عملا هیچ کدام از اعضای گروهتان را ترغیب نمیکند. در عوض، شما باید همگان را به فرآیندهای تصمیمگیری برای تغییر و بهبود وضعیت کسبوکارتان دعوت کنید و از آنها بخواهید تا در این فرآیندها به صورت جمعی مشارکت داشته باشند. در این صورت، خواهید توانست که به استراتژیهای بهتری پس از شکست اولیه سامان دهید، زیرا همگان احساس خواهند کرد که جایی در این استراتژی تازه دارند، همگان احساس رابطه و نزدیکی با آن خواهند داشت و مشتاقانه ایدههای مشترک مجموعه را پی خواهندگرفت.
نویسنده: ویویان گیانگ مترجم: سیمین راد