پایان 28 سال کابوس مرد اعدامی
مرد 60 ساله پس از 28 سال که به اعدام محکوم شده بود، با گذشت اولیایدم بخشیده شد. او آخرین روزهای محکومیتش را در زندان تبریز سپری میکند و بزودی پس از آزادی، نزد همسر و فرزندانش میرود تا دو ماه دیگر و پس از 28 سال، عید نوروز امسال را کنار سفره هفت سین اعضای خانوادهاش بنشیند.
جمال سال 1366 در یک نزاع دسته جمعی بهخاطر اختلافات ملکی در روستای دامنجان از توابع بخش مرکزی شهر سراب، فردی به نام حسنخان را به قتل رساند و از آن موقع روانه زندان شد. مدتی بعد او در دادگاه محاکمه و با توجه به درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد. با تائید این حکم در دیوان عالی کشور و ارسال پرونده به واحد اجرای احکام دادگستری، او در یک قدمی مرگ قرار گرفت.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از جام جم ، جمال از 28 سال پیش در زندان دوره محکومیتش را سپری میکرد و هر شب با کابوس مرگ بیدار میشد تا اینکه سرانجام اوایل دی امسال با کمک مسئولان واحد صلح و سازش زندان تبریز توانست رضایت خانواده مقتول را جلب کند و از مجازات اعدام نجات یابد.
این در حالی است که تا دو ماه آینده جمال طعم آزادی را پس از 28 سال زندان خواهد چشید و پس از سالها دوباره زمان تحویل سال کنار خانوادهاش خواهد نشست. آنها برای زندگی جدید خود برنامهها دارند. در گفتوگویی با جامجم از برنامهاش برای زندگی پس از آزادی و 28 سال کابوس زندان گفت.
قبل از قتل و زندان چه کار میکردی؟
28 سال پیش وقتی فقط 32بهار از زندگیام گذشته بود و دو دختر و سه پسر داشتم، کنار آنها در روستای دامنجان زندگی میکردم. رزق و روزی خود و خانوادهام را از کشاورزی بهدست میآوردم. هیچوقت فکر نمیکردم زمانه با من سر ناسازگاری داشته باشد و این چنین زندگیام تغییر کند. آن زمان فکر نمیکردم روزی پایم به کلانتری، دادگاه و زندان باز شود و مجبور شوم 28 سال از بهترین روزهای زندگیام را در زندان دور از همسر و فرزندانم بگذرانم.
میدانم ماجرای یادآوری آن شب تلخ برایت سخت است؛ اما چطور از زمین کشاورزی راهی زندان شدی؟
هنوز هم نمیدانم چطور این اتفاق افتاد و من زندانی و محکوم به مرگ شدم. همه چیز از یک دعوا شروع شد. ای کاش هیچگاه در آن دعوا حاضر نمیشدم که زندگیام تباه شود. هنوز هم از به یاد آوردن این سالهای تلخ ناراحت میشوم. شاید سرنوشت میخواست من این همه درد و رنج و دوری از خانوادهام را تحمل کنم. ماههای اول برایم سخت بود، چون هنوز به محیط زندان عادت نکرده بودم؛ اما همیشه از خدا میخواستم روزنهای رو به امید برایم باز کند و روزی فرا برسد خانواده مقتول از خطایم بگذرند و مرا بهخاطر خانوادهام ببخشند.
در زندان چه کارهایی انجام میدهی؟
در دارالقرآن و کارهای فرهنگی فعالیت میکنم. کارهای دستی و بافتنی یاد گرفتهام و با فروش بافتنیهایم کمک خرج خانوادهام هستم.
خانوادهات در این 28 سال به ملاقاتت میآمدند؟
بیشتر مواقع همسرم میآمد. هرازگاهی هم بچهها را میآورد. وقتی به ملاقاتم میآمدند خیلی خوشحال میشدم. اما زمانی که میرفتند دلم میگرفت و تا ساعتها حالم بد بود و دعا میکردم فرصت دوباره ملاقات با آنها را داشته باشم. من 28 سال از آنها دور بودم. همانطور که من کنج سلول زندان سالبهسال پیرتر میشدم، فرزندانم بزرگتر میشدند. قد کشیدن آنها را ندیدم. بزرگ شدن و مدرسه رفتن آنها را ندیدم. در مراسم ازدواجشان هم نبودم. حسرت با آنها بودن و دور یک سفره نشستن همیشه در دلم بود.
زمانی که متوجه شدی حکم اعدام برایت صادره شده چه احساسی داشتی؟
با شنیدن این خبر شوکه شده بودم. گمان میکردم شاید از خطایم بگذرند و حکم اعدام برایم صادر نشود، اما این حکم صادر شد. همسلولیهایم دلداریام میدادند.
در این 28 سال پای چوبه دار رفتی؟
نه. خانواده مقتول پیگیر اجرای حکم نبودند و من همچنان در بلاتکلیفی بودم و نمیدانستم اعدام یا بخشیده میشوم.
اما در این سالها اعدام همسلولیهایم را که به اتهام قتل بازداشت شده بودند، دیدم و مدام میترسیدم نفر بعدی که قرار است حکم اعدامش اجرا شود من باشم.
چه زمانی به زندان تبریز منتقل شدی؟
26 سال در زندان سراب بودم تا اینکه از حدود دو سال پیش برای ادامه محکومیتم از زندان سراب به زندان تبریز منتقل شدم. رئیس زندان تبریز زمانی که متوجه شد من اعدامی هستم که سالهاست بلاتکلیف در زندان ماندهام موضوع را به همکارانش در واحد صلح و سازش زندان اطلاع داد و پیگیر پروندهام شدند. آنها پس از جستجوی فراوان خانواده مقتول را پیدا کردند و سرانجام پس از چند جلسه با همکاری یک مرد خیّر که خانواده هر دویمان را میشناخت با خانواده مقتول ملاقاتهایی داشتند و توانستند رضایت آنها را جلب کنند و از مجازات اعدام نجات پیدا کنم. مدیون لطف آنها و خانواده مقتول هستم که مرا بخشیدند و فرصتی به من دادند که در آخرین روزهای زندگیام کنار خانوادهام باشم.
چه احساسی داری که بزودی آزاد میشوی؟
نمیدانید آزادی چه احساس خوبی است. من 28 سال دور از خانواده و زندگیام بودهام. 28 عید نوروز کنار آنها نبودهام. خوشحالم که تا چند وقت دیگر محکومیتم پایان مییابد. امسال بعد از این همه سال کنار خانوادهام و سرسفره هفت سین عید مینشینم. طعم آزادی با هیچ طعمی قابل مقایسه نیست. لطف خانواده مقتول و همه آدمهایی که برای آزادیام تلاش کردند، هیچوقت از یادم نمیرود. امیدوارم همسلولیهایم نیز بتوانند یک روز مثل من آزاد شوند و نزد خانوادههایشان بازگردند. همسلولیهایم زمانی که متوجه شدند من بخشیده شدهام خیلی خوشحال شدند و حتی برایم جشن آزادی در زندان گرفتند و شیرینی و شکلات پخش کردند. امیدوارم هیچ فردی سرنوشتش مانند من تلخ نشود.