به خاطر ایندختر 2500نفر به استادیوم رفتند
در کودکی، وقتی در کنار پدر، روی نیمکتهای مردانه فوتبال مینشست، آرزویش این بود که پسر باشد تا فوتبال بازی کند. وقتی مجوز فوتبال بانوان صادر شد، یکتنه کمر همت بست و در میان بهت همگان، تیم شهرش را به راه انداخت. ارادهای پولادین دارد و برای پیروزی میجنگد.
ماجرای جالب اما آنجا بود که در بازی خداحافظی او 2500 نفر به استادیوم آمدند. بازی که تمام شد، بانوانی که صورتشان را رنگی کرده بودند در خیابانها به شادی مشغول شدند. شادیای که برایشان گران تمام شد. ایراندوست میگوید بعد از آن اعلام شد که از این به بعد بیش از 100 نفر حق حضور در استادیوم را ندارند. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه قانون، با مریم ایراندوست، فرزند نصرت ایراندوست به گفتوگو نشستیم و از آن ماجرا پرسیدیم با ماجرایی که در اواسط گفتوگو از آن پرده برداشت. گفتوگوی مریم ایراندوست را میخوانید: کمی از خودتان و گذشته ورزشیتان بگویید. من از 11 سالگی ورزش را به صورت حرفهای با دوومیدانی و بسکتبال آغاز کردم، چون فوتبال بانوان ممنوع بود و اصلاً ورزشی به نام فوتبال بانوان نبود! به محض راهاندازی فوتبال بانوان در اردیبهشت 81، با سه چهار نفر از نزدیکان خود یک سالن را اجاره کردم و حدود یک سال این کار را ادامه دادم تا در نهایت با جلساتی که با مسئولان باشگاه گذاشتیم، 19 آبان 81 توانستیم آنها را متقاعد کنیم که بتوانیم در مسابقات فوتسال استان شرکت کنیم. اینگونه بود که فوتسال بانوان باشگاه ملوان تأسیس شد و ما توانستیم در طول این 14 سال کمکم بازیکنانی را که مستعد بودند جمع کنیم و در نهایت مقامهایی را که اطلاع دارید کسب کنیم. در مورد تحصیلات نیز من لیسانس تربیتبدنی امور ورزشی هستم. مدرک مربیگری A آسیا را دارم و در فدراسیون فوتبال تدریس میکنم. شما از یک خانواده ورزشی هستید. نقش خانواده و شرایط خانوادگیتان به چه صورت بود؟ همیشه به وجود آوردن فضایی که فراهم نیست، سخت است. فضای خانه ما همیشه فوتبالی بود. من از بچگی تا زمانی که میتوانستم در ورزشگاهها حاضر باشم، کنار پدرم روی نیمکت مینشستم. روزی که به ایشان گفتم میخواهم از مدیرعامل باشگاه بخواهم ما زیر پوشش ملوان کار کنیم، ایشان سرمربی ملوان بودند. آن روز لبخندی زدند و حرفم را جدی نگرفتند! حتی وقتی به باشگاه رفتم، ایشان از این اقدام من شوکه شدند! یکی، دو سال اول هیچکس جدی نمیگرفت و حتی به من میخندیدند که دختر را چه به فوتبال اما عزم من راسخ بود. علاقه من به فوتبال آنقدر زیاد بود که بارها آرزو میکردم کاش پسر بودم. با وجود مخالفت پزشکان، پسر دو ماههام را در کالسکه میگذاشتم و در حیاط با دیوار بغل پا تمرین میکردم و برای خودم میدویدم. روزی که فوتبال را راهاندازی کردم فکر میکردم، همه مردم انزلی مثل من میآیند و ثبتنام میکنند، اما کلاً چهار نفر برای ثبتنام آمدند که سه نفر از آنها فامیل خودم بودند! اما ناامید نشدم و ادامه دادم. همه اینها باعث شد همه در خانواده بپذیرند که مریم این راه را ادامه میدهد، پشتش باشیم و تشویقش کنیم. نظر همسرتان در آن دوره چطور بود؟ همسر من خودش مربی ورزشهای رزمی بود. ایشان همهجوره مشوق بنده بودند، حتی در دوره تیم ملی نوجوانان که بهخاطر سختیها ناامید شده بودم، خیلی تشویق کردند که برای دوره جوانان حضور داشته باشم. خوشبختانه مثل آقای توتونچی بیمعرفت نبود و همهجوره حمایتم کردند. ماجرای لژیونر شدن و سفر به اروپا چه بود؟ یک آقایی از طریق اینترنت از طرف یک تیم نروژی پیغام دادند و خیلی پیگیر شدند. با پدر صحبت کردند. همهچیز حتی مسائل مالی خوب و حرفهای پیش میرفت، اما ناگهان دیدم که بحث دارد سیاسی میشود. مسائلی از قبیل مصاحبه با فلان شبکه یا بحث حجاب. به همین دلیل ترجیح دادم که دنبال این قضیه را نگیرم. شرایط تیم ملی فوتسال و نتایج اخیر این تیم را چطور میبینید؟ فوتسال از سال 76 کارش را آغاز کرد، همچنین سالن هم به مراتب برای فوتسال بیشتر است، به همین دلیل به نسبت فوتبال وضعیت بهتری دارد. بدنه تیم ملی فوتسال با کمک شهرزاد مظفر که یک مربی دانا و باهوش است و مساعدت فدراسیون ساخته شد و در آسیا مقام آورد، اما از بعد آسیا برای گواتمالا فقط 10 روز اردو گذاشتیم. وضعیت اعزام را هم که دیدیم. به ما میگویند شرایط را با مردان مقایسه نکنید، اما فاصله نباید آنقدر زیاد باشد. تیمی که با لطف رئیسجمهور اعزام میشود و حتی فرصت ندارد ساعت خوابش را تنظیم کند را مقایسه کنید با تیم مردان که یک ماه زودتر برای سفر به برزیل آماده شد. حالا نایب رئیس فدراسیون در مصاحبهای گفتند ما مربی خارجی میآوریم! متأسفانه ما ریشهیابی نمیکنیم. نکات مثبت را نمیبینیم. برد ما برابر ژاپن یک نقطه مثبت داشت که یعنی ما هنوز هم در آسیا نفر اول هستیم و ژاپن را شانسی نبردیم. فکر میکنید علت این نگاه و بیتوجهی چیست؟ من احساس میکنم ما خیلی رو به جلو حرکت کردهایم، مستقل از فوتبال و فوتسال، مسئولان متوجه شدهاند اگر سرمایهگذاری کنند میتوانند در المپیک و بازیهای آسیایی ایران را مطرح کنند اما در فوتبال از مجموعه فدراسیون انتقاد دارم. با احترام به آقای کفاشیان، به نظر میرسد که ایشان خیلی دلسوز نیستند. خانم شجاعی از سال 88 دو برنامه پنجساله پایهریزی کردند. ما در پنج ساله اول خیلی خوب پیش رفتیم، بازیکنان خوبی را استعدادیابی کردیم اما بعد از آن رها شد. فکر میکنم آنقدر مشکلات در بخش آقایان زیاد است که اصلاً فرصتی برای رسیدگی به امور بانوان ندارند. حالا باید دید در آینده نزدیک چه تغییراتی ایجاد میشود. وضعیت لیگ فوتبال و انصراف متعدد تیمها به چه صورت است؟ متأسفانه مسئولان استانها بدون درنظر گرفتن شرایط، تنها مجوز تشکیل تیم را صادر و بعد از آن تیم را رها میکنند، بدون اینکه در نظر داشته باشند در لیگ تیمهایی هستند که خیلی حسابشده و حرفهای در حال برنامهریزی هستند. این تیمها با شروع لیگ توانایی رقابت با تیمهای قدیمیتر و با ساختاری مثل ملوان، اصفهان و بم را ندارند و ناچار به انصراف میشوند. این مسأله، هم به خود بازیکنان تیم و مردم آن شهر آسیب میرساند، هم دیگر تیمهای حاضر در لیگ را متضرر میکند. به عنوان مثال ما ابتدای فصل 15 میلیون برای سفر به بوشهر هزینه کردیم، اما تیم انصراف داد و بازی برگزار نشد. شما فصل گذشته انتقاداتی به پاکی قهرمانی تیم شهرداری بم داشتید، آیا هنوز هم روی حرف خودتان هستید؟ بله، دیدیم که گذشت زمان خیلی چیزها را مشخص کرد. من قصد ندارم جایگاه تیمی را زیر سؤال ببرم، اما چه خوب است که اگر قهرمانیای بهدست میآید، از راه سالم و پاک باشد. برای من مربی، قهرمانی به هر قیمتی دلچسب نیست. امسال هم کمیته پزشکی این مسأله را جدیتر پیگیری میکند و خود مربیان و بازیکنان هم محتاطتر و مراقبتر هستند. شما تنها زنی بودید که چندهزار نفر برای تماشای بازیهایتان به استادیوم آمدند. حضور تماشاچیان در سالهای اخیر چطور بود؟ اتفاقاً چند روز پیش پسرم گفت کاش هیچوقت خداحافظی نمیکردی، اما من خوشحالم در آن زمان تصمیم درستی گرفتم و آن خداحافظی باشکوه را داشتم. در سال 92 در سطح شهر تبلیغات گستردهای صورت گرفته بود و تیم هم شرایط خوبی داشت. در دیدار خداحافظی من که مصادف شده بود با دربی استقلال و پرسپولیس، حدود 2500 نفر به استادیوم آمده بودند، که پربازدیدترین بازی کشور بعد از دربی تهران بود اما چون برخی از خانمها صورتهایشان را رنگ کرده بودند و پس از دیدار با همان هیجان در سطح شهر حضور پیدا کردند، مشکلاتی ایجاد شد. پس از آن بازی اعلام شد که کنترل این حجم از بانوان برای سازمان تأمین آسان نیست، قیمت بلیتها را تا 5000 تومان افزایش دادند و سقف 100 نفر تماشاچی را برای هر بازی اعلام کردند. همین تصمیمات، زنان را از حضور در ورزشگاهها دلسرد کرد و حالا که سقف تعداد تماشاچی هم برداشته شده و بلیتها سه هزار تومان است تنها 200 نفر بهورزشگاه میآیند. یکی از دلایلی که موجب عدم پرداختن به امور بانوان می شود، عدم اقبال مخاطب و درآمدزایی است. بهنظر میرسد ارادهای هم برای جذب مخاطب وجود نداشت. شرایط درآمدزایی متفاوت است. شاید پخش تلویزیونی یکی از دلایل عدم اقبال اسپانسرهاست که به هرحال تصمیمی است که به عهده مسئولان است. بچههای ما همه با پوشش اسلامی و حجاب کامل در زمین حاضر میشوند. به نظرم مسیر رو به رشدی داریم که امسال هم از برنامه 90 با پخش بازیها آغاز شد. امیدواریم روز به روز ورزش بانوان بیش از پیش به اندازه ورزش مردان دیده شود. در گزارشها دیدیم که بازیکنان ملوان با تمام قوا در هر شرایطی حتی در زمین گلآلود هم بازی میکنند. این روحیه از کجا ناشی میشود؟ این بازیکنان خصوصا بازیکنان بومی ما، با من بزرگ شدهاند. من همیشه روحیه جنگنده و رقابتیای داشتم. با وجود شکستگی پا و دندان، 90 دقیقه در زمین دویدم. ما این روحیه را در تیم داریم، همیشه میجنگیم حتی در برف هم تمرین میکنیم و چیزی نمیتواند جلوی تمرینات و مسیر رو به جلوی ما را بگیرد. خیلیها هم آمدند و رفتند اما همه آنها که ماندند بچههای باغیرت و بااخلاقی هستند که بدون هیچ چشمداشتی برای پیروزی و هدفمان میجنگند. سال گذشته در حمایت از پدرتان اعتراضاتی را به مازیار زارع داشتید که با واکنش تند او مواجه شد. کمی از آن روزها بگویید. پدرم به من یاد داد که به مردم احترام بگذارم اما به حرفی که آزارم میدهد فکر نکنم. من اگر فکر کنم کاری درست است و به کسی آسیب نمیرساند، انجام میدهم. من در صفحه شخصیام محترمانه و مؤدبانه، یک نقد و یک حمایت گذاشتم. برخی سوءاستفاده کردند. برخی هم ظرفیت رفتاری لازم را نداشتند و حرفهای نامناسب زدند. متأسفانه فضا بهگونهای است که آقایی سلام میکند، اگر جواب بدهی مشکل داری، اگر ندهی جور دیگری مشکل داری. باشگاه از من خواست که بهخاطر شرایط تیم، این بحث را ادامه ندهم و من هم ادامه ندادم وگرنه آنقدر شهامت داشتم که از حرف یا تهدید کسی نترسم و روی حرف خودم بایستم. هنوز هم سر حرف خودم هستم که این روزها احترام بین بزرگتر و بازیکن از بین رفته است. دو ماه بعد از صحبتهای من، این مسأله در رسانهها پررنگتر شد. باید یادمان باشد روزی میرسد که ما هم پیشکسوت میشویم و آن وقت یک جوان میتواند به ما بیاحترامی کند. سقف آرزوها؟ من تنها آرزویم این بود که فوتبالیست بشوم و در استادیوم فوتبال بازی کنم. این رؤیای کودکی من بود. بازیکن شدم، گل زدم و مربی شدم. حالا جز سلامتی آرزوی دیگری ندارم، چون آرزوهای دیگرم را خودم بهدست خواهم آورد.