کوچ دستفروشان از بازار تهران
خبری از دستفروشان نیست؛ این وصف حال این روزهای بازار بزرگ تهران است.
همانجا که تا همین یک هفته پیش با دستفروشانی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را میفروختند، قرق شده بود و حالا خلوت شده و در پیادهراهها، جلوی مغازهها، نیمکتهای سنگی و پای درختانش که پیشتر سایهای بالای سر دستفروشان بود، هیچ بساطی گشوده نیست.دستفروشان رفتهاند و جای آنها را سربازان نیروی انتظامی و ماموران اجراکننده طرح انضباط اجتماعی پر کردهاند. هر چند قدم، ٢ مامور ایستاده: «آقا برای تامین امنیت مترو اینجایید یا دستفروشان؟» میگوید: « هر دو.» محدوده بازار پر است از این سربازان و ماموران یگان ویژه. در پیادهراه سنگفرش شده هم هر چند مترش، یک ون پر از سرباز سبزپوش دیده میشود. اثری از دستفروشان نیست. آنها از روز شنبه که آغاز اجرای طرح جمعآوری دستفروشان بازار بود، بساطشان را جمع کردند و رفتند. حالا یک روز از اجرای این طرح میگذرد. با وضع امنیتی که در بازار برقرار است، هیچکدامشان جرأت نمیکنند آن اطراف پیدایشان شود. امیر اما جزو آن گروه نیست: «دیروز اومدن، همه رو جمع کردن.» ١٨سال بیشتر ندارد. در کیسه سیاهش، اسکاجهای رنگی میفروشد. صدایش از یک درجه بالاتر نمیرود، آهسته است: «خانم هزار، هزار، ٣ تا ببر، هزار.» بیخ گوش ماموران ایستاده. چشمانش بیقرار است. نگاهش به ماموران است که نکند او را ببینند: «چیکار کنم خانم، مجبورم، کارم همینه، درآمدم از همین راهه.» آن یکی کنارش ایستاده. همسن و سال هستند. تابلوی مقوایی رستوران مسلم را دستش گرفته: «دیروز (شنبه) نمیدونید چه خبر بود. مامورا اومدن همه رو بردن. دستفروشا امروز از ترسشون نیومدن.» امیر مشغول است، کسی چیزی نمیخرد: «گفتن دستفروشا بیان ثبتنام کنن، میبرنشون اون بالا( با دستش شمال سبزه میدان را نشان میدهد)، همونجا که کت و شلوار میفروشن. اونجا ولی کار نیست، مشتری نمیاد. با این کارشون میخوان این دستفروشارو شناسایی کنن.» مثل امیر کم هستند. خیلیها همان دیروز بساطشان و هر چه در آن بود را دودستی تقدیم ماموران شهرداری کرده بودند. چارهای نداشتند. مرتضی همان اطراف، یواشکی میرود و میآید. کیسه بزرگی در یک دستش و یک بسته تخمه آفتابگردان دست دیگرش. «نمیترسی بگیرنت؟» میگوید: «چرا. دیروزم وسایلمو بردن.» هنوز پشت لبش سبز نشده، کم سن و سال است، چشم از ماموری که از دور نگاهش میکند، برنمیدارد: «الانم بهم گیر دادن، میگن اینجا واینستا.» ٥، ٦ ماهی میشود، محدوده بازار تخمه آفتابگردان و خوردنیهای دیگر میفروشد. شنبه وقتی ماموران شهرداری آمدند، همانجا بود: «تا حالا چندبار وسایلمو بردن. با ما کاری ندارن، فقط بساطو جمع میکنن.» این را میگوید و راهش را در پیادهرو، ادامه میدهد. با فاصله از ماموران حرکت میکند و خط و نشانهای از راه دورشان را ندیده میگیرد. کار و کاسبیمان را خراب کرده بودند جلوتر، درست جلوی ورودی بازار، دلارفروشان معرکه گرفتهاند. یکی از آن بالا، نرخ میدهد و جمعیت مردانهای که جلویش ایستادهاند، خریدارند. ماموران یگان ویژه و سربازان نیروی انتظامی از دور نگاه میکنند. پلاکارد بزرگ سبز رنگ، چند جای پیادهراه، نصب شده: «با عنایت به اعتراض شدید کسبه و شهروندان و به استناد ماده ٥٥ قانون شهرداریها درباره رفع سد معبر، اعلام میشود از تاریخ ٧ آذر ٩٤ با هرگونه بساطگستری و ایجاد سد معبر در پیادهروها و معابر اطراف بازار تهران برخورد میشود.» سد معبر را با رنگ قرمز نوشتهاند: «کدوم سد معبر خانم، اینجا کاسبی باشه، بذار دستفروشا از سر و کول ما بالا برن.» این پاسخ یکی از مغازهداران بازار بزرگ تهران است وقتی از او درباره علت جمع کردن دستفروشان میپرسم. مانتو و شلوار زنانه میفروشد: «خوب شد که رفتن. پدر ما رو درآورده بودن. تازه امروز تونستیم یه نفس راحت بکشیم. اینا کاسبی ما رو خراب کرده بودن. هر چی جنس ارزون بود میفروختن. دیگه هیچکی از ما خرید نمیکرد.» شریکش روی چهارپایهای نشسته، به جلو و عقب تکان میخورد: «مشتریا از مترو که پیاده میشدن، این دستفروشا ازشون استقبال میکردن تا اینجا. مشتری به اینجا که میرسید، دیگه خریداشو کرده بود، واسه چی از ما بخره.» این فقط حرف این دو کسبه نیست، کمی آن طرفتر، مغازهدار دیگری هم با اینها همنظر است. میز جلوی مغازهاش داخل پیادهراه بازار است. وسایل آشپزخانه میفروشد: «اینها (دستفروشان) اینجا ماجرایی برای ما درست کرده بودن. بهخدا شب که میشد، باید از زیر همین میز، کیف پول درمیآوردیم، کیف پولهای خالی. اینها را از مشتریا میدزدیدن، خالی میکردن و میانداختن زیر این میزها. ما هم مجبور میشدیم زنگ بزنیم ١١٠.» او سد معبر را هم یکی از دلایل برخورد با این دستفروشان میداند: «واقعیت اینه که بازار خیلی شلوغ شده بود. خوب شد اینها رو جمع کردن. نه اجارهای میدادن نه مالیاتی. الان ما برای همین مغازه ٥/٤ متری، سالی ٣٥میلیون تومان مالیات میدیم.» او بیشتر از همه از اینکه این دستفروشان، اجاره و مالیات نمیدهند و ماهانه چندمیلیون تومان کاسباند، شاکی است. کمی جلوتر، علی، فروشنده مغازه شلوار فروشی است: «اینها باندی کار میکنن، ٤٠، ٥٠ نفری هستن. اگه کسی بهشون اعتراض میکرد، با قمه تهدید میکردن. خیلیهاشون از شهرهای دیگه مییان و به مامورای شهرداری پول هم میدادن. بین اونها هم نفوذ کرده بودن.» رئیس مغازه هم ادامه حرفهای فروشندهاش را میگیرد: «هفته پیش در اعتراض به همین دستفروشان چراغهای بازار را خاموش کردیم. دیگه به اینجامون رسیده بود (به چانهاش اشاره میکند).» همسایهاش که مغازه پارچهفروشی دارد هم به جمع اضافه میشود: «اینها کاسبی مردمو خراب کرده بودند، البته الان هم جمع شدن معلوم نیست دو روز دیگه که مامورا رفتن، اینها هم برگردن.» او به اعتراض کسبه اشاره میکند: «این دستفروشان وضعیتی درست کرده بودن که مردم نمیتونستن راه برن. برای خانمها هم خوب نبود. همین شد که ما هم رفتیم اعتراض کردیم، نامه نوشتیم تا اینکه شنبه آمدن و اینها را جمع کردند. مردم را هم خوشحال کردن.» بندهخداها گناه دارند! مردم ولی نظر دیگری دارند، همانها که مشتریهای این دستفروشان هستند: «گناه دارن. من دوست داشتم از اینها (دستفروشان) خرید کنم. اینها هم دنبال روزیشان هستند.» این را زن میانسالی میگوید و ماهیتابهای که دستش گرفته برای خرید، سرجایش میگذارد: «اینها (مغازهداران) گرون میدن. از دستفروشا ارزونتر میخریدیم.» این را با خنده میگوید: «من دلم میخواد که این دستفروشا باشند.» بیرون از بازار شلوغ شده است. مردم ایستادهاند به تماشا. یکی از همان ماموران سبزپوش با مامور دیگری که پشت بالاپوشش نوشته: «طرح انضباط شهری» مچ دستفروشی را گرفتهاند. دستفروش پیرمرد بود. نه التماس کرد و نه خواهش و تمنا: «برو آقا برو.» مامور اینها را میگوید. کاری به او نداشتند، فقط کیسهاش را بردند. او هم دستفروش سیار بود. بساط نداشت. شاید تا دو روز پیش بساط هم پهن میکرد، اما حالا همه بساطش را ریخته داخل کیسه سیاه. کیسهای که دیگر دست ماموران است. زنی از دور نگاه میکند: «طفلی. دلم میسوزه اینها را میبینم، اما خوب مامورا هم حق دارن. عابر پیادهای این حرفها را میشنود میایستد و میگوید: «نه خانم، برای شلوغی بازاره. واقعا نمیشد از لابهلای این بساطیها رد شد. همش به اونها میخوردیم. دم عید هم که دیگه نمیشد راه رفت.» شهرداری:دستفروشان باب همایونو ١٧ شهریور میروند ماموران شهرداری و نیروی انتظامی سفت و سخت، مراقبند تا نکند دستفروشی آن اطراف پیدایش شود. روز شنبه که این طرح اجرا شد، رضا قدیمی، مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران وعده ساماندهی این افراد را داده بود. حالا روز گذشته تاکید کرد که دستفروشان پانزده خرداد و ناصرخسرو ثبت نام کنند تا از روز دوشنبه در بازار باب همایون و پیادهراه ١٧ شهریور در شببازارهایی که از ساعت ٥ بعد از ظهر تا ٣٠: ١٠ شب برپاست، بساطشان را پهن کنند. او جمعآوری دستفروشان را در پی اعتراض شدید اصناف و شهروندان در محدوده بازار تهران، اعلام میکند: «اصناف و شهروندان درخواستهای زیادی برای جمعآوری این افراد داده بودند و اعلام میکردند که آنها مزاحمتهای شغلی ایجاد کردهاند.» حالا همین شرکت، از بساطگستران ثبتنام میکند: «شرکت ساماندهی نسبت به شناسایی و ثبت نام از بساطگستران واقع در دو محور ١٥ خرداد و ناصرخسرو برای استقرار در روزبازارها و دوشببازارها اقدامکرده است.» به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از شهروند ، در روز نخست اجرای طرح، حرف و حدیثها پیرامون این دستفروشان زیاد بود. گزارشهای میدانی حکایت از این داشت که بخشهایی از پیادهراه به این دستفروشان فروخته میشود. قیمتها از ٣٠، ٤٠هزار تومان شروع و به ١٠٠هزار تومان در روز هم میرسید. گفته میشد که این دستفروشان به ماموران شهرداری پول میدادند. چند ساعتی از این ماجرا نمیگذشت که محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، نسبت به این موضوع واکنش نشان داد و درستی آن را رد کرد. او که در حاشیه افتتاح ٦٣ پروژه منطقه ١١ صحبت میکرد، گفته بود: «دستفروشان پولی به شهرداری تهران پرداخت نمیکردند اما به مرور در میان خودشان تشکلی شکل داده بودند که مشکلاتی را ایجاد کرده بود که به دنبال ساماندهی آنها هستیم.» به گفته شهردار تهران قرار است با ساماندهی این افراد، همه آنها کارت داشته باشند و کاورهای مخصوصی هم به تن کنند. شهردار تهران حرفهای دیگری هم زده بود: «بحث مربوط به انضباط شهری یکی از طرحهایی بوده که بیش از ٢سال بهطور جدی شهرداری تهران روی آن متمرکز است تا دستفروشان را ساماندهی کند. نقاط مختلف در سطح شهر تهران مشخص شده و این کار با هماهنگی مجموعه خدمات شهری و همکاری نیروی انتظامی و حوزه شهربان شهرداری تهران انجام میشود.» قالیباف این را هم گفت که قرار است این طرح برای تمام دستفروشان اجرا شود.