فرق رکود با بحران اقتصادی
استاد باسواد و بزرگوار ما در دانشگاه ایالتی ایوا وقتی از ادوار تجاری یعنی رکود- قعر- رونق و اوج یا حرکت سینوسی اقتصادها بحث میکرد و چگونگی فرآیند تبدیل مشکلات اقتصادی به رکود سپس تبدیل آنها به بحران را شرح میداد، میگفت: «میدانید فرق رکود (recession) با بحران (deprecession) چیست؟
رکود به وضعیتی گفته میشود که همسایه شما شغل خود را از دست بدهد درحالی که بحران اقتصادی به موقعیتی گفته میشود که خود شما بیکار میشوید! از رکود در ادبیات اقتصادی تعاریف متعددی شده ازجمله «رکود عبارت است از کاهش معنیدار (مهم و چشمگیر) در فعالیتهای اقتصادی در سطح وسیع کل اقتصاد، طول عمری چندماهه (معمولا دو سه ماهه) دارد و خود را در تغییرات شدید متغیرهایی چون تولید ناخالص داخلی واقعی، درآمد واقعی، اشتغال، تولیدات صنعتی و خرده و عمدهفروشیها نشان میدهد. عوامل متعددی روند نزولی به فعالیتهای اقتصادی جامعه میدهد و نشاط و شور و شوق سرمایهگذاری را میگیرد. از نکات مهم قضیه آن است که میزان چند ضریب فزاینده (تکاثری) و آثار چند شتابدهنده به این روند کمک میکنند تا «رکود» رخ دهد و سطح زندگی مردم افت نماید. علل احتمالی رکود 1- تکانه (شوکهای) منفی عمده در سمت تقاضا *یک رکود عمیق و نسبتا طولانی در سطح منطقه یا جهان که بر تقاضای طرفهای تجاری کشور اثر معنیدار داشته باشد. *یک کاهش سریع و سقوط آزادگونه در «قیمت دارایی»ها مثل قیمت سهام و قیمت املاک *موسسات مالی از میزان پولی که برای اعتبار و تسهیلات به خانوارها و کسب وکارها میکاهند و نرخهای بهره وامدهی را بالا میبردهاند. *نرخ ارز «تقویت» شدید شده لذا این امر به صادرات کشور لطمه میزند و از طرف دیگر تقاضا برای واردات را با ارزانسازی مصنوعی آنها تشدید کرده و این دو تراز تجاری کشور را بدتر مینمایند. 2- تکانههای عمده تورمی سمت عرضه *افزایش قیمتها و نهادهها نرخ تورم را بالا برده و موجب کاهش درآمد واقعی یا قدرت خرید خانوارها میشود. این خود مصرف آنها را کاهش داده و بنگاهها انگیزه تولید یعنی سوددهی خود را از دست میدهند و این امر موجب میشود که سرمایهگذاری خود را به شدت کاهش دهند و به تعدیل نیروهای خود بپردازند. این وضع همان چیزی است که «یخ داغ» یا رکود توام با تورم گفته میشود که کشور ما بدان مبتلاست و هنوز اقتصاددانان به یک فهم مشترک برای معالجه آن دست نیافتهاند و عقل جمعی بهکار گرفته نشده است. 3- ترس از ریسکهای معالجه رکود، اقتصاد را به سمت رکود بیشتر میکشاند مثل نرخهای بهره بیشتر و افزایش مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم. *اگر برای مقابله با تورم، نرخهای بهره را بالا ببرند این امر به «اعتماد» مردم لطمه زده و این «تدبیر» به «امید» مردم خسارت وارد میآورد و مصرف کمتر آنها، انبارها را پر و روند تولید را نزولی و بیکاری را افزایش میدهد. *برای رفع کسر بودجه، دولت ممکن است دست به افزایش مالیاتها بزند. این امر «درآمد قابل تصرف» مردم را پایین آورده و تقاضای موثر آنها را کاهش داده و بنگاهها سرمایهگذاری خود را به شدت کاهش میدهند و فرصتهای شغلی را از دست میدهند. چگونه کاهش فراگیر و شدید فعالیتهای اقتصادی به رکود میانجامد؟ 1- آثار ضریب فزاینده (تکاثری) منفی: که از کاهش مصرف کالاها و خدمات برمیخیزد. 2- اثر تشدیدکنندهها: کاهش مصرف به کاهش انگیزه برای سرمایهگذاری و خرید سرمایههای جدید منجر میشود. 3- کاهش اعتماد و اطمینان مصرفکنندگان و تولیدکنندگان یعنی وخیم شدن انتظارات مردم منجر به آن میشود که صاحبان مازاد یعنی خانوارها به «پسانداز» بیشتر رو آورند و صاحبان کسری وجوه یعنی بنگاهها که باید آن پساندازها را تجهیز و به سرمایهگذاری به کمک واسطههای مالی (بانکها و موسسات اعتباری) برای اشتغال بیشتر مبدل کنند به کاهش هزینههای خود بنگاه میپردازند آن هم از طریق اخراج نیروی کار اقدام مینمایند. تفاوت رکود با بحران 1- بحران یک رکود طولانی و عمیق است که به افت شدید تولیدات و میانگین سطح زندگی مردم منجر میشود. 2- اقتصاد وقتی وارد بحران شده است که تولید ناخالص داخلی کشور از نقطه اوج تا قعر (سیکل اقتصادی) بیش از 10درصد افت داشته باشد. 3- مصداق عینی برای بحرانهای اقتصادی اخیر، یونان است که در آنجا تولید ملی در 6 سال متوالی افت شدید داشته و تولید ناخالص داخلی واقعی کشور نسبت به نقطه اوج سیکل اقتصاد بیش از 25درصد کاهش داشته است. آنچه اشاره شد، کلیترین شکل مساله بود. بدیهی است برای هر اقتصادی نسخهیی خاص لازم است ولی عقلانیت تدبیرگران و امیدسازی برای بخش خصوصی و جلب اعتماد مردم در آن تجویز نقش کلیدی دارد. اینکه چه تزریق شود و چقدر حیاتیاند و گرفتن نظر چند متخصص بیماری بهتر از تابع محض پزشکان آشناست. * کارشناس اقتصادی