x
۲۴ / شهريور / ۱۴۰۰ ۱۰:۵۰

چانه‌زنی ثبت نام نکرده‌ها برای واکسن

چانه‌زنی ثبت نام نکرده‌ها برای واکسن

تزریق روزانه واکسن به عدد نزدیک دو میلیون دوز نزدیک شده است. حالا علاوه بر مراکز روزانه، ۱۲ مرکز شبانه روزی نیز در تهران راه‌اندازی شده تا با توجه به حجم واردات، تزریق واکسن شدت بیشتری بگیرد.

کد خبر: ۵۶۲۴۶۹
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، فرمانده سپاه تهران هم ازسه شیفته شدن مراکز واکسیناسیون خبر داده است. با این حال در چند روز اخیر و با شارژ شدن دوباره واکسن‌ها، ازدحام و شلوغی غیر قابل تصوری در بیشتر مراکز واکسیناسیون دیده می‌شود که ظاهراً ناشی از شایعات و اخباری است که از برداشته شدن محدودیت‌های سنی حکایت دارد! درحالی‌که کماکان واکسیناسیون براساس اولویت‌بندی سنی انجام می‌شود و افرادی که بدون ثبت‌نام و دریافت پیامک مراجعه کنند بازگردانده می‌شوند.

سوله شهرک والفجر

مسیرمان که به پارک ترافیک تهران در مجاورت بزرگراه کردستان می‌افتد با تابلویی مواجه می‌شویم که ما را به سمت این سوله هدایت می‌کند. درحالی‌که گرمای شهریور ماه خیال خلوت بودن مراکز واکسیناسیون را وعده می‌دهد؛ اما پایمان که به نزدیکی‌های این مرکز می‌رسد، متوجه پارک شدن تعداد بالای خودروهایی می‌شویم که سرنشینانشان برای رسیدن به این سوله عجله دارند. به رغم اینکه گروه‌های سنی تا متولدین ۵۸ جلو آمده؛ اما تقریباً همه جمعیت جوان و در رده سنی بین ۲۰ تا زیر۴۰ سال هستند. به‌نزدیکی‌های مرکز که می‌رسیم صف طویل جمعیت پشت درها ایستاده و در آهنی قهوه‌ای رنگ هم بسته است. پس از چند دقیقه ناگهان صدای جیغ و دعوای چند جوان بلند می‌شود. یک نفر کارت ملی‌اش را نشان داده و با عصبانیت می‌گوید:«خدا از سر تقصیرتان نگذرد چرا صبح می‌زدید الان نه!» مرد که کاور زرد رنگی پوشیده مدام سعی می‌کند تا مردم را آرام کند، اما کسی گوشش به حرف های او بدهکار نیست. مرد دیگری موبایلش را بالا گرفته و با داد و بیداد می‌گوید پیامک واکسن اش جعلی نیست.مرد اما به او اعتنایی نمی‌کند بعد سرش را برگردانده و طوری که همه بشنوند می‌گوید که دراین چند هفته لااقل ۶-۷ پیامک جعلی دیده است و دیگر اعتماد نمی‌کند!:«پیامک مهم نیست باید اسمتان در سامانه باشد؛ سن‌تان هم سن اعلامی باشد مگر دانشجو باشید که کارت تان را جلوی دست بگذارید.من بفرستمتان داخل برای خودم هم بد می‌شود.» کمی آن‌طرف‌تر یک زن شروع می‌کند به التماس کردن؛ جلیقه مرد را چسبیده و مدام تکرارمی کند:«فکر کن خواهرت آمده؛ او را هم راه نمی‌دهی؟!» ناله‌هایش که به نتیجه نمی‌رسد؛ زیرلب غرولندکنان می‌گوید: «به‌خاطر مادر پیرم آمدم دو ساعت است که معطلم کرده‌اند؛ از اینجا تکان نمی‌خورم تا شب می‌نشینم همین‌جا» کمی بعد بالاخره یک نفرلای در آهنی را به آرامی بازکرده با صدای بلند می‌گوید: «هرکس دوز دومی است یا سن اش رسیده بیاید جلو» جمعیت یکدفعه به‌سمت در هجوم می‌برد. مرد با درماندگی می‌گوید: «به امام حسین(ع) این واکسن‌ها مال من نیست اگر دست من بود به همه شما می‌زدم. اینجا نایستید»....صدای جمعیت دوباره بلند می‌شود یک نفر فریاد می‌زند:«من کارمند فلان اداره هستم؛ اسمم را هم رد کرده‌اند؛ چرا راهم نمی‌دهید؟» مرد در جوابش می‌گوید باید به مرکزی بروی که اسمتان ثبت شده است. زن جوان دیگری می‌گوید: «من متولد ۵۹ هستم اما اجازه نمی‌دهند داخل شوم. درحالی که همین‌ها صبح همسایه ما را واکسن زدند. مگر می‌شود آنقدر دروغ بگویند! دوستم چند سال از من کوچک‌تر است فلان مرکز واکسن زده! خب اینهمه ناهماهنگی برای چیست؟ اگر قرار بود نزنید به‌ هیچکس نمی‌زدید!» مرد با حالت درمانده‌ای می‌گوید: «از صبح این روضه‌ها را صدبار شنیده‌ام؛ صبح موقتاً محدودیت‌ها را برداشتن؛ تعدادی شانس‌شان بود زدند؛ اما حالا نمی‌زنند. من که کاره‌ای نیستم، داخل هم بروید اسمتان در سیستم نباشد باید برگردید.»چند نفر داخل می‌شوند ومرد دوباره در را می‌بندد؛ تااینکه در نهایت دو نفر داوطلب می‌شوند تا با کارت ملی‌شان وارد شوند اگر سیستم قبول کرد که می‌توانند واکسن بزنند وگرنه که هیچ! این دونفرنماینده جمعیتی می‌شوند که ساعت‌هاست پشت در صف کشیده‌اند.

یک نفر که با حالتی گرفته روی زمین نشسته می‌گوید:«نه دانشجوهستم؛ نه دانش‌آموز؛ نه کارمند و نه به هیچ جا وصلم. من چه گناهی کرده‌ام. رده‌های سنی خیلی کند جلومی رود. همه هم سن وسال‌های من با پارتی بازی زده‌اند. اینکه نشد نوبت بندی!؟ اگرعدالت بود دلم نمی‌سوخت. ما که پول نداریم آزاد بزنیم و کسی را هم نداریم که سفارشمان را بکند تکلیف چیست؟من خانواده ندارم؟با این وضعیت مگر حالا حالاها نوبت ما می‌شود؟»

سوله خانه هنرمندان

«صف‌های منظم و اما طولانی!» این بهترین نشانه برای پیدا کردن مرکز واکسیناسیون خانه هنرمندان است. یکی از صف‌ها اما به‌طرز عجیبی شلوغ و پر همهمه است. می‌پرسم فرق این صف با صف‌های دیگر چیست؟ زن جوانی با صدای آرام می‌گوید:« آسترازنکاست! صدایش را در نیاور» جلوترکه می‌روم یک نفر می‌گوید: «نایست خانم اینجا سهمیه‌شان نهایتاً ۲۰۰ دوز است. این صف طولانی را ببین! حداقل دو برابر دوز می‌خواهد. خودشان که چیزی نمی‌گویند اما دیروز هم تا به من رسید تمام شد.

وقت خودت را تلف نکن!» حداقل چند دقیقه طول می‌کشد تا به انتهای صف برسم. به مرد جوانی که آخرین نفر است، می‌گویم آسترازنکا کم است ممکن است به‌شما نرسد. با ناراحتی می‌گوید:«آنقدر می‌آیم تا بالاخره بزنم. سفر خارجی دارم نمی‌شود که.» «شماهم سفرخارجی دارید؟» زن جوان کنار او می‌گوید:«نه! از ساعت ۹ صبح همسرم از اداره‌شان آمده و نوبت گرفته؛ من سینوفارم نمی‌زنم. دوست و آشناهایم به خاطر سینوفارم مریض شدند!» دکترگفته به خاطرواکسن بوده؟ «دکترها می‌گفتند که کرونا داشتند یا دوهفته نشده رعایت نکردند و گرفتند اما مگرمی شود؟

من به حرفشان اعتمادی ندارم. شما هم نزن حیف ازجوانیت نیست؛ همین را هم شوهرم مجبورم کرده وگرنه نمی‌زدم؟!» در صف سینوفارم بیشتر دوزدومی‌ها ایستاده‌اند. یک نفر که مکالمه ما را شنیده با صدای بلند می‌گوید:«خانم چرا مردم را به شک می‌اندازی.واکسن، واکسن است دیگر! مردم تازه دلشان خوش شده؛ ته دلشان را خالی نکن. حالا همه برای من مسافرخارجی شده اند!» برخلاف او زن دیگری که درصف سینوفارم ایستاده با خنده می‌گوید:«چه جرأتی داری. همکار من آسترازنکا زد تب کرد . تازه قوی هم باشی لااقل یک هفته افتادی!» بعد تن صدایش را بالاتر می‌برد:«شما همین الان ماسکت یک لایه است. خودت را هم چسباندی به دیگران شاید کرونا بگیری یا داشته باشی بعد که کارت به بیمارستان کشید لابد می‌خواهی بگویی از واکسن بود!»

سوله کردستان

از ابتدای بزرگراه کردستان با ترافیکی که ایجاد شده براحتی می‌توانید رد این سوله معروف را بگیرید. از همان ابتدا با دو صف طویلی مواجه می‌شوید که می‌گویند برای دوز اولی‌ها و دومی هاست، اما جلوی در اصلی، جمعیتی ایستاده که بیشترشان سردرگم محدودیت‌های سنی هستند. زن جوانی می‌گوید که در خانواده‌شان فقط او نزده است. مادرش که فرهنگی است. پدرش به سن واکسن رسیده و خواهرش هم دانشجو است؛ اما خودش که کارش اینترنتی است و شغل ثابتی ندارد همچنان سردرگم است!

«دوستانم واکسن زده‌اند. نه با پیامک جعلی! براحتی وارد سایت شده و ثبت‌نام کرده‌اند. دوستم متولد ۶۸ است. ثبت‌نام کرده و در یکی از سوله‌های نزدیک سیدخندان واکسن زده! اما من هرچه تلاش کردم نتوانستم ثبت‌نام کنم.» زن دیگری هم می‌گوید: «دختر خواهرم ثبت‌نام هم نکرد. رفت خلوت بود. برایش زدند، متولد سال ۶۳! می‌گویند شایعه است اما من حداقل چند نفر را می‌شناسم که زده‌اند.» خیلی‌ها به التماس و خواهش متوسل شده‌اند و همین کار را برای شناسایی افرادی که سن‌شان رسیده، سخت کرده است. این را متولی جلوی در می‌گوید؛ مردی که بارکد پیامک‌ها را از روی گوشی چک می‌کند:«این صف را نبین تازه خلوت است. چند شب پیش اینجا غوغا بود.

انگار همه گذاشته بودند نصف شب بیایند.برخی‌ها خیال می‌کنند که اینجا فقط واکسن‌اش اصل است. می‌گویند سینوفارم پکن دارد نه ووهان. من نمی‌دانم اینها را از کجا در می‌آورند!» مردی که منتظراست داخل بشود،می گوید:«این حرف‌ها درست است؛ اینجا زدم دو روز تب و لرز کردم اما مادرم جای دیگری زد؛ آخ هم نگفت!» دختر جوانی که برای دوز دوم آمده می‌گوید:«کارمند ایران مال هستم. متولد سال 64،با کارت محل کارم برایم تزریق کردند و فقط هم سینوفارم و برکت می‌زدند. آنجا خیلی شلوغ‌تر از اینجاست؛ اما در کمتر از ۱۵ دقیقه کارم انجام شد.»

ارسال نظرات
x