شناسنامه بیشناسنامه!
اداره گذرنامه مشهد، جهنم نرگس است. آنجا بارها نامهها یا درخواستش را زمین انداختهاند و گفتهاند برو افغانستان. ولی نرگس برای چهار پاسپورتی که امسال برای تمدید هر کدامشان باید ١٠٠هزار تومان بدهد، از هیچی شروع کرده است.
از یک برگ سبز: «شوهرم آن اول هیچ مدرک شناسایی نداشت. کارت اجازه کار شوهرم را بردم اداره گذرنامه بجنورد نشان دادم، گفت خانم تا الان کجا بودی؟ گفتم تا الان توی یک قلعهای بودیم. گفت برو از همان قلعهای که بودی، نامه بگیر، برو استانداری بجنورد. یک سالی پروندهمان ماند، بعد گفتم اگر شوهرم فوت کند، من روی قبرش چی بنویسم؟ بنویسم گمنام؟ گفتند برو یک برگ سبز بیار. رفتم از درخت یک برگ سبز کندم، گفتم این هم یک برگ سبز. گفت خانم برگه سبز تردد. گفتم من برگ سبز ندارم. با همان درست کرد. گفت برو شاهد بیار. رفتم از توی خیابان دو نفر پیدا کردم، گفتم بیایید شاهد ثبت ازدواج ما بشوید. گفتم این پسرعمویم است و آن یکی داداشم. بجنورد خیلی با ما راه آمد. خدا هوایمان را داشت. هیچکس باورش نمیشد، میگفتند مدرکت قلابی است. گفتم خودتان قلابی هستید، شوهر من واقعی است. خدا رو شکر درست کردیم. همه میرفتند افغانستان و تا پاسپورت نمیگرفتند، ثبت ازدواج نمیکردند. من با یک کارت توانستم. با عقل و هوش خودم.» میگوید اگر اداره گذرنامه مشهد بود، برگ سبز را میانداختند زیر پایش. پروانه کار شوهرش را دستش گرفته، ٨٠٠هزار تومان برای این پروانه یکساله پول داده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، سال ٨٥ وقتی نرگس ازدواج کرد، میدانست شوهرش مدرک هویتی ندارد، اما نمیدانست بچههایش هم در ایران شناسنامه نخواهند داشت. شوهرش را یکی از آشناها معرفی کرده بود، احمد اهل مزارشریف و کارگر یک کارخانه آلومینیوم در مشهد بود. همین شد که پای نرگس از روستایشان در بجنورد به گلشهر کشیده شد، در شمالشرق مشهد، آن طرف بزرگراهی که الان اسمش قائم است، اما همه به صدمتری میشناسند، مرزی که روزگاری برای مشهد کشیدند تا بیشتر از این بزرگ نشود. اما مشهد بزرگ است و هر بار برای تمدید پاسپورت شوهر و بچههایش، نرگس باید قطر شهر مشهد را برود و برگردد.
نرگس در گلشهر سه بچه به دنیا آورد، از مردی که نام و نشان رسمی نداشت، پاسپورت و کارت آمایش نداشت، درس نخوانده بود و مدتی بعد از ازدواج معده و ریهاش مریض شد، کار در کارخانه را رها کرد و کارگر آزاد شد: کارگر ساختمان. مثل بیشتر مهاجران ساکن گلشهر. براساس آمار سال ١٣٩٥ حدود ٦٠هزار مهاجر خارجی در منطقه ٥ شهرداری مشهد بهخصوص در محله گلشهر زندگی میکنند، یعنی حدود ٦٠درصد جمعیت این منطقه. بیشتر آنها فاقد اسناد هویتند. چهارسال پیش مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی خراسانرضوی گفت ٢٠هزار کودک بیشناسنامه در مشهد سرگردانند. خیلی از آنها مثل بچههای نرگس از مادری ایرانی به دنیا آمدهاند.
این آمارها سالها گفته شد و سالها کسی به این بچهها فکر نکرد، باید مریم میرزاخانی اندکی بعد از دریافت یکی از مهمترین جوایز ریاضی جهان از دنیا میرفت و باید زنان نمایندهای در مجلس حاضر میشدند که به ایرانینبودن فرزند این ریاضیدان ایرانی فکر کنند تا امید در دل بچههای نرگس زاده شود. سال گذشته وزارت رفاه اعلام کرد براساس خوداظهاری زنان، ٤٩هزار کودک بیشناسنامه از مادر ایرانی شناسایی شدهاند که بسیاری از آنها به دلیل بیشناسنامهبودن به مدرسه نمیروند.
تلاشهای معاونت رفاه اجتماعی این وزارتخانه و نمایندگان مجلس و فشار سازمانهای مردمنهاد و مطالبه عمومی نتیجه داد و سال ۹۸ لایحه اعطای تابعیت به فرزندان زنان ایرانی که با اتباع خارجی ازدواج کردهاند، به تصویب رسید. نرگس میداند قرار است به بچههایش شناسنامه ایرانی بدهند، ولی یکی از روزهایی که با موتور از این سو تا آن سوی مشهد رفت تا به استانداری برسد، گفتند هنوز دستورالعملش نیامده و فعلا که به علت شرایط ایران خبری نیست: «من که توی شکم مادرم بودم، گفتند شناسنامه میدهیم، الان که دو روز دیگر میمیرم، هنوز شناسنامه ندادهاند. » نرگس سیوشش ساله است، ١٣سال است ازدواج کرده و تا به حال افغانستان نرفته، میگوید پولش نیست.
خانه تاریک است، پول برق زیاد میآید
گلشهر که بین مردم به کابلشهر معروف است، با بسیاری از مناطق حاشیهای مشهد فرق دارد و دارد خودش را به شهر وصل میکند. خیابانها رونق دارند و شلوغبازار گلشهر مرکز خرید مردمی است که میخواهند با قیمت کمتر لوازم سنگین خانگی بخرند. اما خانهها هنوز حالت خانههای غیررسمی دارند و جابهجا از خیابان میشود خانههایی را دید که ساکنانش فقط با نردبان میتوانند خودشان را به حیاط برسانند. نرگس هم در یکی از همین خانهها زندگی میکند و خدا را شکر میکند که در این خانه ٥٠ متری مستأجر نیست.
از این خیابانها تا رضاشهر که اداره گذرنامه است، ٢١ کیلومتر راه است و تازگی راه مهاجرها دورتر شده و قوانین جدید گذاشتهاند و ١٦ کیلومتر از آنجا تا وکیلآباد را هم باید بروند تا کارشان انجام شود: «فقط یک روز باید از صبح با من بیایی. ساعت ٣ صبح میآیی نوبت میگیری، فرم را میگیری، میبری بانک پرداخت میکنی، فیش پر میکنی و در اداره گذرنامه کلی باید منتظر باشی که دلشان بخواهد نوبت بدهند یا ندهند. بعد میگویند خانم شنبه هفته بعد بیا که ما پاسپورت را تحویل بگیریم که باز یک ماه دیگر پاسپورت بدهند یا ندهند. حتی هوای برفی هم شده که با موتور برویم، چون بچهها را مجبورم ببرم و اگر کرایه ماشین بخواهم بدهم، هر سری خیلی زیاد میشود.»
بچههایش دوازدهساله، ششساله و سهسال و نیمهاند. هر سال برای ثبتنام پسرش در مدرسه ١٠٠هزار تومان میخواهند، اما این پول به چشم نرگس نمیآید، وقتی برای تمدید پاسپورت هر نفر ١٧٢هزار تومان بدهند: «الان باید رضایتنامه همسر ایرانی باشد تا پاسپورت تمدید شود. اگر رضایت باشد هزینه تمدید میشود ١٠٠هزار تومان، اگر نباشد همان ١٧٢هزار تومان.
من همان ١٠٠ تومان را میدهم. رضایت هم نداشته باشیم، مجبوریم بدهیم؛ اجباری است.»
از شهریور ماه تا حالا شوهر نرگس فقط ١٠ روز رفته سرِ کار؛ مریض است: «پدرم هزار متر زمین زعفران به ما داد که کل درآمدی که از آن دارم هزینه درمان شوهرم است.» میگوید شوهرم سل دارد.
٥٥درصد مردم مشهد امسال یارانه معیشتی گرفتهاند، اما بچههای نرگس و بچههای بسیاری از زنان ایرانی هنوز جزو این دسته نیستند. تنها کسی که در این خانواده میتواند یارانه بگیرد خود نرگس است: «الان پول برق آمده ٨٠ و خُردهای. خانهمان تاریک است، برقها ٢٤ساعته روشن. فقط شبها یک نفس میکشند.»
هزینه زندگی با کار در خانه درمیآید. یک وقتی سبزی یا ماست میفروشد، تازگیها یک نفر برایش کار آورده و صبح تا شب باید پشت چرخ خیاطی کمربند بدوزد. نمیداند کمربند مانتوست یا شلوار؛ دانهای ١٠٠ تومان: «مثلا ١٠٠ تا بزنی میشود ١٠هزار تومان. پول برق هم میآید دیگر. بکوب کار کنیم توی ماه ٣ تا ٤هزار تا میزنیم. من میدوزم شوهرم با سیخ کباب اینها را برعکس میکند. پسرم میگوید مامان ما که کباب درست نمیکنیم، سیخ کباب برای این به درد میخورد.»
بچههایش بیمه هم ندارند و نرگس تا دلمان بخواهد آدمهایی مثل خودش میشناسد که از شانزدهم مهر ۹۸ که رئیسجمهوری قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان مادر ایرانی را برای اجرا به وزارت کشور ابلاغ کرده، هیچکدام نتوانستهاند با کمک این قانون برای بچههایشان شناسنامه بگیرند. امیرحسین قاضیزاده هاشمی، عضو هیأترئیسه مجلس سیزدهم بهمن ماه سال گذشته گفت: «قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان مادر ایرانی اجرا نشده و تا این لحظه حتی یک فرزند مادر ایرانی هم شناسنامه نگرفته است.» به گفته او «وزارت کشور نمیخواهد قانون را اجرا کند.»
او سال گذشته در حساب توییتری خود نوشت: «فعلا شناسنامه بیشناسنامه. آییننامه اجرایی این قانون نوشته نشده بود و دستگاهها وظایف خود را نمیدانستند. درنهایت معاونت حقوقی ریاستجمهوری وارد عمل شد. بیستوهفتم بهمن ماه، لعیا جنیدی اعلام کرد پیشنویس آییننامه هماهنگ شده و قول داد بهزودی اجرایی شود. البته او تأکید کرد ابهاماتی که باعث اجرا نشدن این قانون شد، ناشی از تغییراتی بود که توسط مجلس صورت گرفته بود. اما اواخر سالی که گذشت، طیبه سیاوشی که از نمایندگان پیگیر تصویب این قانون بود، اعلام کرد: «با وجود اینکه وزیر امور خارجه، وزیر کشور و وزیر اطلاعات این لایحه را امضا کردهاند، کسانی که ذیل دستگاهها هستند، بهشدت مخالفت و مقاومت میکنند.»