x
۲۶ / فروردين / ۱۴۰۰ ۱۰:۱۰

آغاز پایان افسانه طلای سیاه

آغاز پایان افسانه طلای سیاه

از سال ۱۸۸۵ همواره بحث‌هایی درباره پایان عصر نفت مطرح شده است؛ هرچند پیش‌بینی‌های زمین‌شناسان درباره اتمام زودهنگام منابع نفتی هرگز محقق نشد، اما اکنون با تغییرات اساسی که در اقتصاد جهانی و بخش انرژی رخ داده است به نظر می‌رسد به روزهای پایان افسانه پرفروش طلای سیاه نزدیک شده‌ایم. جهان ما برای رسیدن به این نقطه پایان تا چه اندازه آماده است؟

کد خبر: ۵۲۰۶۸۶
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از دنیای اقتصاد؛ شیوع بیماری کووید-۱۹ در صنعت نفت اثرات عمیق و ماندگاری برجای گذاشت و بار دیگر بحث اوج تقاضا و پایان عصر نفت را به یکی از جذاب‌ترین و پر چالش ترین مباحث پیرامون این صنعت تبدیل کرد.

ادواردو کامپانلا (Edoardo Campanella) از اعضای مرکز حکمرانی تغییر در دانشگاه IE مادرید و نویسنده کتاب «نوستالژی آنگلو: سیاست‌های هیجانی در غرب درهم شکسته»، در وب سایت پراجکت سیندیکیت (Project Syndicate) یادداشتی تحت عنوان «پایان عصر نفت» منتشر کرده است که در آن به بررسی انتقادی ۳ کتاب و بحث‌های آنان پیرامون پایان عصر سوخت‌های فسیلی پرداخته است. بخش نخست این یادداشت به بررسی ایده‌ها درباره پایان عصر نفت از زمانی که طلای سیاه برای نخستین بار توسط بشر شناخته شد تا امروز پرداخته است.

او همچنین از تغییر چشم‌انداز جهانی در صنعت نفت و شکل جدیدی که معادلات در بازار این صنعت جهانی به خود گرفته‌اند را بررسی می‌کند. کامپانلا در مقدمه خود بر این یادداشت عنوان می‌کند: «برای بیش از یک قرن صنعت نفت و گاز تقریبا در تمام پیشرفت‌های ژئوپلیتیکی جهان نقشی کلیدی ایفا کرده است. اکنون که به نظر می‌رسد روزهای سوخت فسیلی سرانجام رو به اتمام است، زمان آن رسیده تا تنها به آنچه پس از آن خواهد آمد تمرکز نکنیم، بلکه توجه داشته باشیم که به چه چیزهایی برای رسیدن به آن نقطه نیاز است.»

  پایان نفت؛ از ۱۸۸۵ تا امروز

از سال ۱۸۵۹ که نفت برای اولین بار در شهر کوچک تیتوسویل (Titusville) در ایالت پنسیلوانیای آمریکا فوران کرد، بدبینی در صنعت نفت نفوذ کرده است. برای بسیاری از ناظران آن زمان، طلای سیاه هدیه‌ای از مادر طبیعت بود که با کشف شدن آن توسط سایرین از میان خواهد رفت. در سال ۱۸۸۵ زمین شناس رسمی ایالت پنسیلوانیا هشدار داد که نمایش حیرت انگیز نفت تنها پدیده‌ای موقت خواهد بود، پدیده‌ای که مردان جوان پایان آن را خواهند دید.

از آن زمان گمانه زنی‌هایی درباره کمبود قریب‌الوقوع نفت وجود داشته است. در دهه ۱۹۵۰ زمین شناس آمریکایی، ماریون کینگ هابرت (Marion King Hubbert) مدل ریاضی پیچیده‌ای برای تخمین اندازه میدان‌های نفتی و منابع گاز طبیعی طراحی کرد که ایده «اوج نفت» را رایج کرد: «زمانی که تولید کاهش ساختاری را آغاز خواهد کرد.»

در این دیدگاه، نرخ استخراج نفت شکلی زنگوله‌ای دارد که با شیب افزایشی تا رسیدن به نقطه اوج در دهه ۱۹۷۰ بالا می‌رود و پس از آن شروع به ضعیف‌شدن می‌کند.  لازم به ذکر نیست که چنین هراس‌هایی اثبات نشده‌اند. هابرت و افراد بی شمار دیگری که این پیش‌بینی‌های مخدوش را انجام داده‌اند، مقیاس واقعی منابع نفتی و همچنین میزان توانایی بشر در راستای غلبه بر محدودیت‌های فیزیکی برای افزایش استخراج را دست کم گرفته‌اند. میدان‌های جدید نفتی به طور منظم کشف می‌شوند و حوزه‌های موجود نیز آن گونه که افراد بدبین گمان می‌کردند، هنوز خالی نشده‌اند.

در واقع به جای رسیدن به نقطه اوج، مشخص شده است که بهره وری چاه نفت در واقع به سمت ثابت شدن متمایل است. پیش‌بینی‌های هابرت در طول دوره رکود فناوری صنعت نفت و گاز قادر به پیش‌بینی فرآیند شکست هیدرولیک (Hydraulic Fracking) و حفاری افقی که ۶۰ سال بعد در انقلاب انرژی شیل روی داد و کل این صنعت را از نو شکل داد، نبود. از آن مهم تر اینکه هابرت درباره منبع نقطه اوج اشتباه کرده بود؛ در زمانی که ایالات متحده از یک کشور مستقل در حوزه انرژی به واردکننده نفت تبدیل شده بود، او تصور می‌کرد که خالی شدن منابع در سمت تقاضا رخ می‌دهد تا اینکه در سمت عرضه اتفاق بیفتد.

ولی با این وجود، همان‌طور که شیخ زکی یمانی (Sheikh Zaki Yamani) وزیر نفت عربستان در سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۶ گفته است: «عصر پارینه سنگی به علت از میان رفتن سنگ‌ها به پایان نرسید و عصر نفت نیز قبل از تمام شدن نفت پایان خواهد یافت.» حتی قبل از وقوع پاندمی کرونا انتظار می‌رفت چند فاکتور کلیدی بر مصرف نفت در بلندمدت تاثیرگذار باشد. روند ادامه دار دستاوردها در حوزه بهره‌وری انرژی در اقتصادهای نوظهور و بالاخص در چین، تجاری‌سازی گسترده وسایل نقلیه برقی، افزایش فشارهای سیاسی اجتماعی برای کاهش انتشار دی‌اکسید‌کربن و فرآیند جهانی‌سازی پیش‌بینی‌های یمانی را تایید می‌کنند. حالا همه گیری کرونا سبب افزایش سرعت تغییراتی شده است که قبلا تصور می‌شد حداقل یک دهه بعد رخ خواهند داد.

 شرکت نفت نروژی دی ان وی (DNV) مدعی شده که تقاضای نفت در سال ۲۰۱۹ به اوج رسیده و اکنون در مسیر کاهشی خود قرار گرفته است. شرکت نفت بریتانیایی بی پی (BP) هم می‌گوید که تقاضا ممکن است در طول این دهه حداقل ۱۰ درصد کاهش یابد و در طول ۲۰ سال آینده تا ۵۰ درصد افت کند. ولی این پیش‌بینی‌ها نیز می‌توانند مانند پیش‌بینی هابرت غیرقابل اتکا باشند. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که چه زمانی تقاضای نفت از میان خواهد رفت. چیزی که به نظر حتمی می‌رسد این است که در میانه یک تغییر پارادایم از کمبود نفت به سمت فراوانی آن قرار داریم. در عین حال، حرکت به سمت انرژی‌های تجدیدپذیر به این معناست که برتری بی چون و چرای نفت در حال پایان یافتن است. این تحول تاریخی - جهانی پیامدهای گسترده ژئوپلیتیکی و اقتصادی خواهد داشت که سه کتاب مورد بررسی می‌تواند ما را در درک بهتر آنها یاری دهند.

  تغییر در چشم‌انداز؛ عروج عرضه

همه گیری بیماری کووید-۱۹ محتوای بسیاری از کتاب‌ها با موضوعات جهانی، که قرار بود برای سال ۲۰۲۰ به چاپ برسند را از موضوعیت خارج کرد. نگاه به آینده از چشم‌انداز زمانی که هنوز ویروس کرونا جهان را تحت‌تاثیر خود قرار نداده بود، مانند پیش‌بینی بلند‌مدت روند جنگ سرد بلافاصله پس از خراب کردن دیوار برلین است. حتی در صورتی که معتقد باشیم کووید-۱۹ تنها به وقایع تاریخی سرعت بخشیده است، پیامدهای آن - بالاخص برای صنعت انرژی -  آنچنان وسیع بوده که قابل چشم پوشی نیستند. خوشبختانه به‌نظر می‌رسد دنیل یارگین (Daniel Yergin) در آخرین کتابش با نام نقشه جدید (The New Map) آزمون زمان را پشت‌سر گذاشته است.

او در سال ۱۹۹۲ برای نگارش تاریخ حماسی صنعت نفت و نقش آن در وقایع اقتصادی، سیاسی و نظامی قرن گذشته جایزه معتبر پولیتزر را دریافت کرد. آخرین کتاب او اما مقیاس کوچک‌تری را در برمی‌گیرد و به اندازه کتاب برنده پولیتزر او درخشان نیست، ولی برای کسانی که می‌خواهند بدانند صنعت نفت به کدام‌سو در حال حرکت است، می‌تواند شروع خوبی باشد.

یارگین این نکته را از قلم انداخته است که همه‌گیری کرونا، سرعت گذار به سمت کاهش انتشار کربن را افزایش داده است و می‌گوید نفت برای مدت زمانی طولانی جایگاه خود را به عنوان کالایی جهانی حفظ خواهد کرد. از نظر او به‌رغم وجود نیروی محرکی که در پس استراتژی‌های کربن‌زدایی و تعهدات اقلیمی وجود دارد، تغییر به سمت انرژی‌های تجدیدپذیر به لحاظ اقتصادی بسیار هزینه‌بر و به لحاظ تکنولوژیکی بسیار دشوار است. یارگین یادآوری می‌کند که ۸۰ درصد زنجیره تامین انرژی موردنیاز جهان همچنان به زغال‌سنگ، نفت و گاز وابسته است و این سهم در طول ۳۰ سال گذشته تنها به میزان اندکی تغییر یافته است. بنابراین اهدافی مانند کاهش انتشار دی‌اکسید کربن و به صفر رساندن آن تا سال ۲۰۵۰ دور از ذهن به‌نظر می‌رسد. در اروپا که درآمد سرانه هر فرد ۳۸ هزار دلار در سال است، باید انتشار سرانه دی‌اکسید کربن به همان اندازه‌ای باشد که در هند هم باید انجام دهد، در حالی‌که درآمد سرانه در این کشور تنها۲ هزار دلار در سال است. این مساله به معنای جدایی رشد از مصرف منابع در مقیاسی بی‌سابقه و با سرعتی بی‌سابقه است. شاید به همین دلیل یرگین ترجیح می‌دهد تمرکز خود را بر روی چگونگی تحولات بخش عرضه نفت بگذارد.

انقلاب شیل که سال‌ها قبل در آمریکا آغاز شد منبع اصلی تغییر را نمایان می‌کند؛ در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۲۰ تولید نفت آمریکا تقریبا سه برابر افزایش یافت و این کشور را به بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت در جهان تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۴ تولید نفت تگزاس به تنهایی بیش از مکزیک و به غیر از عراق و عربستان سعودی از هر تولید کننده نفت دیگری در اوپک بیشتر بود. این اتفاق پیامدهای ژئوپلتیکی عمیقی را با خود به همراه داشته است. اگرچه ایالات‌متحده هنوز مقادیر زیادی نفت‌خام از خاورمیانه وارد می‌کند - که برای پالایشگران آمریکایی بسیار بهتر از نفت‌تگزاس است- اما امروزه امنیت انرژی بسیار بالاتری نسبت به دهه‌های گذشته دارد. دونالد ترامپ در طول دوران ریاست جمهوری خود تلاش کرد تا با تبلیغ ایده «سلطه انرژی» آمریکا به عنوان یک هدف استراتژیک، قدمی فراتر بگذارد. به گفته وزیر انرژی دولت ترامپ، ریک پری (Rick Perrry) یک آمریکای مسلط بر بخش انرژی به معنای کشوری امن و آزاد از توفان‌های ژئوپلیتیکی دیگر ملت‌هایی است که به دنبال استفاده از منابع انرژی خود به عنوان سلاح اقتصادی هستند. اما واقعیت این است که حتی اگر تولیدکنندگان نفت شیل آمریکا کل صنعت نفت را هم زیر و زبر کنند، آمریکا بازهم فقط در تامین انرژی انعطاف‌پذیری به‌دست آورده است و نه استقلال، حال تسلط که دیگر جای خود دارد.

  بازندگان بزرگ؛ اوپکی‌ها و روسیه

اما تولید کنندگان نفت خاورمیانه را می‌توان در میان بازندگان بزرگ انقلاب شیل قرار داد؛ تحول و تغییر فاز در صنعت نفت، دارایی‌های عمومی کشورهایی را که برای اجرای برنامه‌های اجتماعی و حفظ ثبات سیاسی خود به درآمدهای نفتی وابسته‌اند به‌خطر انداخته است.  عربستان‌سعودی در روزهای اوج تقاضای نفت کمک‌های مالی بسیاری را به مردم خود اهدا می‌کرد، ولی بعد از جاری شدن سیل نفت شیل در سال ۲۰۱۴ و زمانی که قیمت نفت برنت از حدود ۱۱۰ دلار در بشکه به کمتر از ۳۰ دلار سقوط کرد، درآمدهای حاصل از صادرات نفت سعودی از ۳۲۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ به ۱۳۶ میلیارد در سال ۲۰۱۶ سقوط کرد و باعث شد تا دولت رفاه این کشور تحت‌فشار بسیار زیادی قرار گیرد. از سوی دیگر گاز LNG تولید آمریکا با فراهم‌آوردن فرصت کاهش وابستگی اروپا به روسیه، قیمت‌های گاز روسیه را در‌هم شکست.  اکنون با توجه به اهرم فشارهای روسیه در برابر اروپا، این کشور برای رفع نیازهای چین به سمت شرق چرخیده است؛ در سال ۲۰۰۹ بانک توسعه چین برای توسعه میدان‌های نفتی جدید و ساخت خط لوله‌ای که ۳۰۰ هزار بشکه در روز را برای چین تامین کند، ۲۵میلیارد دلار به کرملین وام داد.

علاوه بر این، استراتژی تهاجمی چین در دریای جنوبی نه‌تنها به دنبال منابع احتمالی نفت و گاز، بلکه هدف تامین امنیت مسیر واردات نفت و گاز را هم مدنظر دارد، نفت و گازی که اقتصاد این کشور را به پیش می‌برد. با این وجود، در حالی که چین سهم نامتناسبی از مصرف زغال‌سنگ جهان را به خود اختصاص داده است (چین و هند به تنهایی مصرف کننده دوسوم زغال‌سنگ جهان هستند)، در عصر انرژی‌های پاک نسبت به آمریکا در جایگاه مناسب‌تری قرار گرفته است، به‌طوری‌که علاوه بر تسلط بر زنجیره عرضه باتری‌های لیتیومی، بیش از ۷۰ درصد از ماژول‌های خورشیدی جهان نیز در چین تولید می‌شوند و نزدیک به نیمی از ظرفیت تولید توربین‌های بادی جهان هم متعلق به این کشور است.

ارسال نظرات
x